امریکا و طالبان؛ دو برداشت اشتباه از تحلیل وضعیت کنونی

عبدالناصر نورزاد

بازی امریکا با طالبان، رخ اصلی اش را نشان می دهد. برداشت ما از تحلیل وضعیت افغانستان پسا امریکا، به دو دلیل اشتباه بوده است: اول اینکه ما بسیار خوش بینانه در مورد نیت و قصد امریکا و جامعه پیرو بین المللی که دستورات امریکا را در قبال مسایل مهم جهانی، بازی می کند، قضاوت کردیم. دوم اینکه در برداشت این مسئله که طالبان با دوشاخه شدن، یکی به دنبال منافع منطقه و دیگری در پی منافع فرا منطقه هستند و تصادم میان آنها، در واقع تصادم میان منطقه و فرا منطقه است، یک مقدار سطحی برخورد کردیم. حال با نمایان شدن سیمای اصلی سیاست های مخرب امنیتی امریکا و متحدانش در افغانستان، می توان نتیجه گرفت که طالبان به طور کامل، درخدمت منافع امریکا بوده اند و تصور اشتباه ما از وجود اختلافات میان آنها، یک تصور فریبنده و یک برداشت گمراه کننده بوده است. در نتیجه این برداشت اشتباه بوده که ما سه سال و اندی نه تنها در انتظار تغییر در وضعیت افغانستان به واسطه عوامل بیرونی بودیم، بل انتظار داشتیم که از طریق یک تشنج داخلی در میان طالبان، افغانستان از شر این گروه متحجر رهایی پیدا کند. مگر درست درک نکرده بودیم که طالبان از خود صاحب دارند. آیا صاحبی که سال ها بالای این گروه خشن و تروریست، سرمایه گذاری کرده، اجازه می دهد تا تمام سرمایه گذاری هایش بالای این ثروت راهبردی، به باد فنا رود؟ اگر به یافتن این پاسخ از قبل می پرداختیم، ممکن امروز در تحلیل وضعیت، اشتباه اندکی می داشتیم.

ما همچنان در نتیجه مهره چینی اشتباه عوامل تحلیلی که می توانست در جهت تحلیل وضعیت موجود به نظر ساده بیاید و این برداشت باعث شد تا یک تحلیل تقلیل گرایانه و ساده سازی شده را که در نتیجه یک جنگ ترکیبی و روان شناختی، عمدا از جانب دشمن بر ذهنیت های ما تزریق شده بود، دچار اشتباه عمیق شدیم. حالا با روشن شدن رخ اصلی ماجرای طالبان و امریکا و حضور سنگین  اطلاعاتی و ماجراجویانه ی شرکای واشنگتن در افغانستان تحت تسلط طالبان، دیگر باید به اصل قضیه بپردازیم. اول اینکه ما نباید هیچگونه توقعی از امریکا و غرب داشته باشیم تا در برابر طالبان از ما حمایت کنند. دوم در بررسی نقش منطقه در تحولات بعدی افغانستان، باید بسیار محتاطانه برخورد کنیم. همان طوریکه اشتباهات استراتیژیکی که ناشی از برداشت اشتباه آمیز و توهمی در مورد امریکا در جریان بیست سال حضور در افغانستان داشتیم، ما به کلی منطقه را به فراموشی سپردیم و تصور کردیم امریکا تا ابد حامی و پشتیبان ما در افغانستان می ماند و در حفظ کرسی و مقام و سرمایه های باد آورده، ما را حمایت خواهد کرد. حالا که نه امریکای برای حمایت از ما وجود دارد و نه در قدرت هستیم، منطقه حق دارد در برابر ما، چنین بی مهری ای کند. از خود بپرسیم سال چند بار به سفارت امریکا، انگلیس، کشور های اتحادیه اروپا می رفتیم و  دعوت شان را با جبین گشاده و تمایل زایدالوصف می پذیرفتیم که در مقابل انگشت شماری ما،   دعوت سفارت خانه های همسایگان را محاسبه کنیم؟

به هرصورت، بحث ما این است که پدیده ی طالبان، نمیتواند جدا از اجندا های امنیتی قدرت های بزرگ باشد. طالبان با قرائت نادر از دین و تنگ نظری قومی و زبانی، بیشتر به یک نیروی سرکوب گر، مستبد و غیر قابل تساهل و تعامل، برای فضای داخلی، مبدل شده اند.  تا اینکه نیروی سیاسی ای باشند که منحیث نسخه ی نجات برای بیرون آوردن افغانستان از معضلۀ کنونی، مطرح شوند. اما عیب کار در تحلیل سه سال گذشته ی ما این بوده که ما بیشتر به گونۀ ارزشی و هنجاری به این پدیده طالبان و سیاست ها و عملکرد هایش، نگاه کرده ایم تا اینکه اصل ماهیت وجودی و فلسفی به وجود آوردن این گروه را سرخط کار قرار دهیم. ما به این نتیجه رسیده بودیم که طالبان باید بواسطه یک ارادۀ بین المللی و در بستر شرایط داخلی، مضمحل شود و جایش را به یک بدیل باز تر و معتدل تر، خالی کند. اما اساسا، باید چرا چنین شود؟ در حالیکه نگاۀ ابزاری قدرت ها به عنصر طالبان، نگاۀ بسیار غرض آلود، تنش زا و فرصت طلبانه بوده است. مثلا چین از وجود طالبان برای منافع امنیتی، سیاسی و اقتصادی خودش در جنب ملاحظات ژئوپولیتیکی، توانسته بهره ببرد. در حالیکه روسیه، ایران، پاکستان، هند، ترکیه و کشور های عربی همراه با کشور های آسیای مرکزی و نیم کره غربی اروپا و امریکا، نیز عین مسیر تامین منافع را داشته اند. حال عنصری به این سادگی ظاهری که در پس وجود و ماهیت آن، برنامه ها و اجندا های استخباراتی متاثر از منافع ژئوپولیتیک، جای دارد، نباید چنان ساده تحلیل می شد و استنتاج های آن، به عنوان یک واقعیت محض و قابل بحث، مبدل می شد. حال، طالبان در تنگنای فضای ناشی از رقابت های ژئوپولیتیک قدرت های بزرگ، باید یکی را انتخاب کنند. انتخاب دشوار و حتی سرنوشت ساز. یعنی در جنب اجندا های امنیتی قدرت های بزرگ، این گروه هم بتواند خودش را منحیث یک کلیت منسجم و متعهد به تعهدات و منافع قدرت های بزرگ، حفظ کرده و کماکان به عنوان یک گروه ایدیولوژیک، باقی بماند و  هم در گیر و دار این رقابت ها به یک عنصر اجتناب ناپذیر، مبدل شود. آیا عملا چنین چیزی، ممکن است؟ آیا صاحبان طالبان، این قدرت انتخاب را به این گروه خواهند داد؟

طالبان در جریان سه سال و اندی، بار ها به تامین ارتباط خود با کشور های غربی، منطقه و فرامنطقه، تمایل مشتاقانه نشان داده اند. این تمایل، کدام انتخاب خودی و گزینه راهبردی انتخاب شده توسط این گروه نبوده، بل دستور امریکا و متحدانش که در به قدرت رساندن این گروه، نقش فعالی داشته اند بوده، تا بواسطه سیاست نرم و تعامل، زمینه عادی سازی جریان طالبان را به عنوان یک گروه سیاسی، فراهم سازد. در همین راستا است که تبلیغات زیادی در خصوص اینکه گویا طالبان تغییر کرده اند و اصل تفاهم، تساهل و مدارا را مدنظر دارند، صورت می گیرد تا این گروه را از قالب یک جریان نظامی و شورشی، بیرون کشیده و در چارچوب یک گروه سیاسی، مقبول ذهنیت جهانی سازند.

طالبان، نه تنها یک گزینه استراتیژیک برای انتخاب در همچو مواقع ندارند؛ بل خود یک ابزار استراتیژیک در خدمت منافع راهبردی ایالات متحده امریکا هستند. پس مسئله انتخاب طالبان نیست که برای منافع خودشان، انتخابی داشته باشند؛ بل موضوع محوری، تصمیم قدرت های بزرگ مانند ایالات متحده امریکا است که در کدام برهه زمانی، چه سیاستی را با نیروهای مشخصی، انتخاب می کند. به همین دلیل است که طالبان، به وجود آورده شدند، صاحب قدرت شدند، دوباره از قدرت عزل شدند. در جریان بیست سال حضور امریکا و متحدانش، احیای دوباره شدند و بعدا برای احراز قدرت سیاسی آنها، تمام بستر های لازم، فراهم شد. حالا، تصمیم با امریکا است که طالبان برای چند سال در قدرت بمانند و چطور از قدرت خلع شوند؟ البته نقش کشور های منطقه، در بسیج دوباره طالبان را نمی توان، از نظر انداخت. چین، روسیه، ایران و هرکدام متناسب با میزان نفوذشان بالای این گروه، از این حربه برای تامین منافع حیاتی شان، استفاده برده اند. اما نمی توان قدرت و نفوذ این قدرت های منطقه را به تناسب نفوذ و حاکمیت امریکا بالای طالبان، مقایسه کرد.

طالبان با مدنظرداشت اینکه یک پروژه است، خصلت پویایی دارد. تعویض چهره ها، تاکتیک ها و سیاست، شعار و اهداف، همه در قالب اهداف همین پروژه های می چرخند که به علت آن، این گروه به وجود آورده شدند. حالا، اگر در سفارت امریکا در کابل، خبر های است، همه در چارچوب محاسبات امریکا است. اما این طور نیست که منطقه بخصوص روس ها، چینی ها و ایرانی ها، از موضوع و تحرکات جدید امریکا در جغرافیای افغانستان، بی خبرند. نه، اصلا موضوع، استفاده از تاکتیک های است که بازی گران مطرح در قضیه افغانستان، آن را بکار می برند. خلاصه، حفظ وضع موجود در سیاست های تاکتیکی منطقه است تا اجازه ندهد بحران امنیتی افغانستان که ناشی از مداخلات بیگانگان بوده است، به بیرون سرایت کند و تغییر وضعیت موجود به اساس راهبرد بی ثبات سازی، از جمله اهداف کلیدی فرا منطقه است تا منطقه را درگیر یک بحران فراگیر امنیتی ای سازد که منبع اش، افغانستان باشد. طالبان در این گیرو دار، نقش یک بازیچه را دارند و صاحب قدرت انتخاب نیستند.


Notice: Undefined offset: 0 in /home/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336

Notice: Trying to get property 'term_id' of non-object in /home/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336