مروری بر پژوهش «فرهنگ جزیره‌ای، تأملاتی پیرامون فرهنگ سیاسی افغانستان»

پژوهش فرهنگ جزیره‌ای، تأملاتی پیرامون فرهنگ سیاسی افغانستان، تازه ترین پژوهش انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان، که توسط نگارنده انجام شده، دو سال زمان گرفت. این پژوهش، در ده ولایت کابل، هرات، بلخ، ننگرهار، قندهار، غزنی، بدخشان، فاریاب، بامیان و نیمروز اجرا شده است. پژوهش دو پرسش اساسی را مد نظر داشت: نخست؛ نوعیت فرهنگ سیاسی افغانستان چیست؟ دوم؛ مؤلفه های فرهنگ سیاسی افغانستان کدام ها هستند؟ چارچوب نظری پژوهش برگرفته از چارچوب نظری معروف آلموند و وربا در مورد فرهنگ سیاسی است. آنها سه نوع فرهنگ سیاسی یا ترکیبی از این سه نوع فرهنگ را معرفی کرده اند:

فرهنگ سیاسی محلی/ محدود/ بسته: این نوع فرهنگ سیاسی محلی با نبود حس شهروندی، در مردمی که وابسته به محل شناخته می­شوند نه ملت، و تمایل و توانایی شرکت در سیاست را هم ندارند، مشخص شده است. در این نوع فرهنگ سیاسی، مردم از نظام سیاسی خود آگاهی ندارند. فرهنگ سیاسی محدود، توانایی مقایسه­ی تغییراتی که نظام سیاسی آغاز کرده است را ندارد. افراد فرهنگ سیاسی محدود یا دست­خوش انجماد فکری، هستند یا از نظام سیاسی هیچ انتظاری ندارند. این فرهنگ مختص جوامع عقب مانده است.

فرهنگ سیاسی محلی/محدود/بسته این نوع فرهنگ سیاسی با بی­تفاوتی در میان شهروندان، و یا با این شناخت مشخص شده است که شهروندان فقط آمادگی بسیار محدودی برای نفوذگذاری بر حکومت دارند. در فرهنگ سیاسی تابع، مردم از نظام سیاسی آگاهی دارند. شهروندان از نقش­های دولت مانند مالیات­گیری و قانون­گذاری آگاه هستند. در حقیقت رابطه­ای یک طرفه بین مردم و نظام سیاسی برقرار است به این معنی که مردم فقط تابع و فرمانبردار اوامر حکومتی­اند. در فرهنگ سیاسی تبعی، افراد از راه­های نفوذ بر نظام سیاسی ممکن است اطلاع نداشته باشند و یا ممکن است اطلاع داشته باشند، اما به­عنوان مطرح­کنندگان خواست­ها هیچ تصور روشنی از نقش خود دارا نباشند. این افراد برای حل و رفع دشواری­های پیش­آمده به رییس محلی یا رییس خانواده مراجعه می­کنند و در تصورشان نمی­گنجد که آن­ها توانایی حل و رفع مشکلات شان را داشته باشند.

فرهنگ سیاسی مشارکت: در این نوع فرهنگ، شهروندان به سیاست توجه زیادی دارند و مشارکت عمومی را مطلوب و مؤثر می­دانند. مشارکت کنندگان سیاسی کسانی هستند که از ساختار و روند نظام سیاسی و خواست­ها و نظام سیاسی خود آگاه هستند و در کار تصمیم­گیری دخالت می­کنند. در این فرهنگ سیاسی، مشارکت کنندگان سیاسی، ایستارهای خاصی به ساختارهای سیاسی مانند احزاب و گروه­های ذی­نفوذ و نقش­های آنان در این ساختارها می­گیرند.

روش پژوهش کمی- کیفی (آمیخته) انتخاب شده است. بر اساس این روش، نخست داده های کمی پژوهش جمع آوری شده و سپس نتایح این داده ها با 8 تن از کارشناسان مسایل سیاسی و اجتماعی افغانستان مورد بحث قرار گرفته است. فرهنگ سیاسی افغانستان در هر دو بخش پژوهش، با شش متغیر عمومی و نه متغیر زمینه ای بررسی گردیده است که نتیجه ی آن به طور خلاصه ارایه می گردد:

 یافته‌های کلیدی پژوهش: در سه بخش نتایج کمی، نتایج کیفی تقسیم­‌بندی شده ­اند که از این قرار اند:

تحلیل کمی فرهنگ سیاسی افغانستان، با توجه به  ابعاد و شاخص­های تحقیق صورت گرفته است. در این میان گاهی گویههای مهم در درون شاخص­ه‌ایی که نگرش خاصی ایجاد کرده باشند؛ هم تحلیل شده است.

بُعد دین

در این بعد، پاسخدهندگان نشان داده ­اند که در مورد رابطه­‌ی دین­ و ­دولت، به دولت دینی باورمند هستند. آن­‌ها به گویه‌ای که دینی بودن حکومت را مهم‌­ترین معیار مقبولیت آن قرار داده است؛ بیشترین موافقت را ارایه کرده ­اند و هم­چنان گویه­‌ی تنها قوانینی که از دین سرچشمه گرفته­ اند، کم‌ترین مخالف را در بر داشته است. از دیدگاه آنان مدارس دینی اهمیتی مانند دانشگاه‌­ها داشته و دولت را توصیه کرده ­اند که در امور سیاسی از علما مشورت بگیرد. جوانان بین 20 تا 30 سال، بیشترین باور به دخالت دین در سیاست و دخالت نهادهای دینی در سیاست را ابراز داشته­ اند. از منظر قوم، پشتون­‌ها و تاجیک‌­ها، بیشترین باور به دخالت بعد دین را تبارز داده­ اند و از منظر درآمد، هرچه درآمد بالاتر رفته است، اعتقاد به حکومت دینی کمتر شده است. هرچند مردان به صورت خفیفی بیشتر از زنان به حکومت دینی رأی داده ­اند؛ اما اعتماد زنان به دولت دینی و نهادهای دینی قابل توجه بوده است. جوانانی که در دوره­‌ی تحصیلی لیسانس به­ سر می‌­برند، بیشترین تمایل را نسبت به سایر درجه‌­های تحصیلی به بعد دین در سیاست داشته­ اند. اعتقاد مذهبی در مورد بعد دین هرچند نزدیک بوده است، ولی سنی­‌ها نسبت به شیعیان باور بیشتری به حکومت دینی و نهادهای دینی داشته­ اند. در حالی­که فارسی‌­زبان­‌ها اعتماد کمتری به این بعد بروز داده ­اند، سایر زبان­ ها مثل پشتو، ازبکی و بلوچی اعتماد بالاتری از خود بروز داده­ اند. از منظر ولایتی هم ننگرهار بیشترین اعتماد و هرات کمترین اعتماد را به نمایش گذاشته­ اند.

به ­صورت­ کلی، پرسش‌­شوندگان نشان داده ­اند که به حکومت دینی و نهادهای دینی اهمیت زیادی می‌­دهند، اما دقت در پاسخ به گویه­‌های متفاوت نشان می­‌دهد که آنان خواستار حکومتی کاملاً مذهبی و ایدیولوژیک نیستند. زیرا نقش علما را نقشی ثانوی و مشورتی در نظر گرفته اند و با حکومتی که رهبری آن به دست علمای دینی باشد، مخالفت کرده­اند و قوانین موضوعه را در کنار قوانین اسلامی مهم پنداشته ­اند. در این ­حال، جوانان دارای درجه­‌ی تحصیل دانشگاهی لیسانس رادیکال‌­تر نشان داده­ اند.

بعد قوم

این بعد قوی­‌ترین ابعاد فرهنگ سیاسی افغانستان شمرده می­‌شود. تقریباً تمامی متغیرهای زمینه­‌ای به سیاست قومی باور دارند. چنین موضع‌­گیری‌­ نشانه‌­ی بارزی از سیاست قومی در کشور است.  با وجود اعتقاد قوی نسبت به سیاست­‌ورزی قومی در کشور، اکثر پاسخ‌­دهندگان، به نهادهای سنتی باور چندانی نداشته ­اند.

بعد دمکراسی

متغیر دموکراسی در فرهنگ سیاسی افغانستان با شاخص­ه‌ایی چون آگاهی سیاسی، مشارکت سیاسی، اعتماد سیاسی، احساس کارآیی سیاسی، اعتماد به نقش زنان در سیاست و  ارزیابی عمل‌کرد سیاسی سنجش شده است. آگاهی سیاسی پرسش‌­شوندگان، به­ طور قابل ملاحظه‌ای خوب نشان داده شده است، ولی در عین­حال، مشارکت سیاسی آنان پایین گزارش شده است. در حالی­ که احساس کارآیی در بین پاسخ­دهندگان پایین بوده است، اما اعتماد آنان به ساختار سیاسی نسبتاً خوب نشان داده شده است. پاسخ‌­دهندگان نظر مثبتی نسبت به نقش زنان در سیاست داشته­ اند ولی به صورت عموم عملکرد دولت را خوب ارزیابی نکرده ­اند. اعتماد به دموکراسی در بین طیف­‌های مختلف کشور، با مشابهت‌­ها و تفاوت­‌هایی روبرو بوده است. از لحاظ سنی، تقریباً تمام گروه­‌های سنی نظر مشابه‌ نسبت به دموکراسی دارند، فقط افراد 50 تا 60 سال احساس کارآیی بیشتری بروز داده ­اند. از لحاظ قومی، نگاه به دموکراسی کمی متفاوت بوده است. ازبک­‌ها بیشترین اعتماد سیاسی به ساختار را بروز داده ­اند و در عین­ حال کمترین اعتماد را نسبت به عمل‌کرد سیاسی دولت‌­مردان نشان داده ­اند. پشتون­‌ها کمترین اعتقاد را به نقش زنان در سیاست داشته ­اند. از لحاظ درآمد و جنس هم نگرشها نسبت به دموکراسی تقریباً مشابه بوده است. از لحاظ تحصیل، هر چه تحصیل بالاتر رفته است، احساس کارآیی و اعتقاد به نقش زنان بیشتر شده است و از میان درجه­‌های تحصیل، درجه­‌ی دکترا اعتماد سیاسی بیشتری نسبت به ساختارهای موجود نشان داده است. در متغیر شغل، استادان دانشگاه و کارمندان سازمان­‌های غیردولتی، اعتماد بیشتری به دموکراسی داشته­ اند و پزشکان باور کمتری نسبت به دموکراسی ابراز کرده ­اند. نگرش مذهبی در مورد دموکراسی بین دو مذهب شیعه و سنی مشابه بوده است. از لحاظ زبانی، نگرش در مورد دموکراسی با تفاوت­‌هایی همراه بوده است به این­ ترتیب که اعتماد سیاسی زبان ازبکی نسبت به سایر زبان­ ها بیشتر بوده و فارسی­ زبان­ها نسبت به نقش زنان در سیاست و مشارکت سیاسی، اعتماد بیشتری از خود نشان داده­ اند. از لحاظ ولایتی، هرات بیشترین باور به نقش زنان در سیاست را نشان داده است و بامیان بیشترین احساس کارآیی در نظام را داشته و با وجودی­ که نرخ نارضایتی از عملکرد دولت در تمام ولایات تقریباً مشابه است؛ اما بدخشان و قندهار نارضایتی بیشتری از خود بروز داده­ اند.

بعد نگرش ملی

 نگرش ملی در بین پاسخ­دهندگان، بالاتر از حد متوسط بوده است. این مسأله به این معنی است که بخش بزرگی از مردم افغانستان نگرش ملی پایینی از خود بروز داده ­اند. به طور مثال، تقریباً 30 درصد از پاسخ­دهندگان از این که تابعیت افغانستان را دارند، احساس افتخار نمی‌­کنند و بیشترین افتخار نه به نمادهای ملی امروزی که بیشتر به قهرمانان، دانشمندان و نخبههای علمی کشور ابراز داشته شده است. بررسی متغیرهای زمینه‌­ای نشان می‌­دهد که جوانان و بزرگ­‌سالان نگرش ملی بالاتری دارند و میان‌­سالان از نگرش ملی پایین­‌تری برخودارند. نگرش ملی سادات و پشتون­‌ها از سایر اقوام بیشتر بوده و زنان از مردان نگرش ملی بالاتر نشان داده­ اند. از نظر درجه­‌ی تحصیل، افراد دارای درجه­‌ی لیسانس نگرش ملی بیشتری داشته و از لحاظ مذهبی، سنی­‌ها تمایل بیشتری به این بعد نشان داده و پشتون­‌ها و بلوچ‌­ها نگرش ملی بیشتری را تبارز داده­ اند. از لحاظ ولایتی بامیان بالاترین نگرش ملی را نشان داده است، نکته‌­ی جالب این است که تنها متغیر زمینه‌­ای که انحراف معیار را به صفر رسانده- به این معنی که تمام پاسخ­‌دهندگان به آن موافقت کامل نشان داده اند- نگرش ملی بامیان است. در حالی­ که  بدخشان کمترین نگرش ملی را داشته است و هرات و قندهار تقریباً در میانه ایستاده­ اند.

بعد نگرش اقتصادی

نگرش اقتصادی پاسخ‌­دهندگان، به صورت عموم، بالا بوده ولی تحلیل داده­‌ها نشان می‌­دهد که پاسخ‌­دهندگان بیشتر به اقتصاد دولتی باور دارند تا بازار آزاد. این متغیر از آن جهت اهمیت دارد که تقریباً همه متغیرهای زمینه‌­ای به آن نگرش مشابهی دارند.

نگرش بین­‌المللی در افغانستان پایین‌­تر از سطح متوسط نشان داده شده است. اما این نگرش با توجه به متغیرهای زمینه­‌ای، تفاوت­‌هایی را هم نشان می­‌دهد. بزرگ­‌سالان، نگرش بین­‌المللی بالاتری نشان داده ­اند و نگرش بین‌­المللی هزاره­‌ها و سادات بیشتر از سایر اقوام بوده است. در حالی­ که زنان  و شیعیان نگرش بین­‌المللی بیشتری نشان داده ­اند؛ پزشکان کم‌ترین نگرش بین­‌المللی را بروز داده­ اند. از نظر ولایتی، هرات بیشترین نگرش بین­‌المللی و بدخشان کمترین نگرش را داشته­ اند.

بخش کیفی متشکل از تحلیل­‌هایی است که از داده­‌های مبتنی بر مصاحبه­ی نیمه­‌ساختاریافته  به ­دست آمده است. این یافته­‌ها در مضامین عمدهی زیر تجلی یافته است:

شکاف اجتماعی، اعتقادات ابزاری، بی­‌اعتمادی، ضعف نهادی، قومیت، میدان منفعت­‌طلبی، پنا‌‌ه­گاه بی‌­عدالتی، جغرافیای اقلیت‌ها، اشتراک در افتراق، فرار از تابعیت، بیگانه­ستیزی، دموکراسی بدون دموکرات­‌ها، روش بدون ارزش،حزب و تجربه­‌ی تلخ تاریخی، حاشیه­‌ی ناامن زنان، جای­گاه سلسله­‌مراتبی،تناقض روی‌کردی دولت و ملت، تحمیل بازار آزاد، زبان فارسی، عامل تفاوت فرهنگ و جزایر فرهنگی.

برعلاوه به صورت ضمنی شکافهای متعدد اجتماعی از تحلیل داده ها به دست آمده که قرار زیر است:

شکاف قومی، شکاف مذهبی، شکاف زبانی، شکاف جنسیتی، شکاف سنت و مدرنیته، شکاف طبقاتی، شکاف نسلی و شکاف منطقهای.

مولفه­‌های مهم فرهنگ سیاسی برآمده از نتایج پژوهش از این قرار است:

دین‌­باوری سیاسی، فرهنگ قبیلهای، قومگرایی، دموکراسیخواهی، نگرش ملی دوگانه، نگرش اقتصاد دولتی، بیگانهستیزی، اعتراض سیاسی، نومیدی، تناقض، نسل جوان سردرگم، زن باوری محتاطانه، فرهنگ مهاجرتی، محافظه کاری، حزب ستیزی، فرهنگ جزیرهای، شخصیت محوری، پوپولیسم، ناسیونالیسم منفی، نظم ستیزی، پدرسالاری، جزم اندیشی، بحران هویت، تحرک اجتماعی پایین، توهم تئوری توطئه، فرافکنی، استبدادزدگی، تظاهر، خودسانسوری و بحران اعتماد.

در بررسی عمومی از نوعیت فرهنگ سیاسی افغانستان می‌­توان به این نتیجه رسید که فرهنگ سیاسی حاکم بر مناسبات افغانستان فرهنگی محدود- مشارکتی با رگههایی از فرهنگ تبعی است. این فرهنگ با وجود باور به فرهنگ سیاسی مشارکتی، هنوز نتوانسته خود را از قید مناسبات فرهنگ سنتی برهاند و هم­چنان نیم­‌نگاهی به فرهنگ تبعی را می‌­توان در درون آن مشاهده کرد. با توجه به شکاف‌­های اجتماعی موجود و هم­چنان تفاوت فاحش بین فرهنگ سیاسی ولایات، فرهنگ سیاسی افغانستان، از دیدگاه روزنبان به فرهنگ سیاسی چندپاره تعمیم داده می­‌شود.

در بخش پیش‌نهادهای پژوهش، در بخش پیش‌نهادهای پژوهشی، فراگیرتر شدن پژوهشهای آینده و متمرکز شدن بیشتر بر روستاها توصیه شده است و در بخش پژوهشهای کاربردی، تدوین استراتژی ملی فرهنگی، تدوین برنامه ی توسعهی فرهنگی و توجه به شکافهای اجتماعی، توجه به فقه حنفی و جعفری و عرفان خراسانی برای مبارزه با تندروی دینی، غیرمتمرکزسازی نظام برای حل بحران هویت، تقویت ساختارها نهادهای دموکراتیک، نظارت جدی از بازار و ایجاد مرکز ملی توسعه پیش‌نهاد گردیده است.

این پژوهش توسط دکتر یعقوب ابراهیمی، دکتر جواد رامیار و دکتر لیاقت علی امیری مرور گردیده و با توجه به نظرات سازنده ی آن‌ها سامان دهی شده است.