توضیح: دکتر میرحسین مهدوی متولد سال 1351 ولایت میدان وردک است. وی شاعر و نویسنده نامآشنای کشور است و آخرین کتاب شعرش با نام نان و گناه را سال گذشته در کابل منتشر شد. دکتر مهدوی از یکی از دانشگاههای ایران لیسانس فیزیک دریافت کرده است. او دوره فوق لیسانس رشته مطالعات فرهنگی را در دانشگاه مکمستر کانادا و دوره دکتری خود را در همین رشته در دانشگاه ترنت کانادا با موفقیت سپری کرد. دکتر مهدوی مقالات زیادی در دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر کرده است و حوزه تمرکزش بر ادبیات، نقد ادبی، فرهنگ و هنر است. نوروز در مورد چیستی شعر و وضعیت امروز شعر افغانستان با ایشان گفتگو کرده است.
نوروز: شعر چیست؟ به چه چیزی شعر میگویند؟ آیا شعر ویژگیهای صوری و ساختاری بخصوصی دارد؟
مهدوی: سوال بسیار کلی است. در حقیقت تاریخ ادبیات، تاریخ نقد و فلسفه به شکلی پاسخ به این پرسش است. اگر شما تمام تاریخ فلسفه یا شعر را بررسی کنید، کوشش و تقلایی را در پاسخ به این پرسش مشاهده خواهید کرد. به عنوان مثال، تعریف بسیار مشهور شمس قیس رازی از شعر این است که شعر کلامی است موزون، مقفی و مخیّل. بدین معنی که اگر نوشتهیی داشته باشید که وزن و قافیه داشته باشد و خیالانگیز نیز باشد، به نظر قیس رازی شعر است. اما ادیبان و منتقدان ادبی بعد از قیس رازی این تعریف را کامل نمیدانند و میگویند؛ میتوانیم شعری داشته باشیم که موزون و مقفی نباشد؛ اما طبیعی است که خیال جزو بنیاد و اساس شعر است و هیچ ادیب، منتقد ادبی و فیلسوفی در تعریف شعر نتوانسته است از آن چشمپوشی کند. بعد از آن به نیما میرسیم. وی وزنی را که مد نظر شمس قیس رازی بود، متحول میکند و آن را بر اساس نظم تازه میسنجد. او ساختار وزن را دگرگون میکند و در تعریف شعر جایگاهی برای قافیه قایل نمیشود. اگر به ادبیات غرب هم نظر بیاندازید، سیر تقریبا مشابهی را در آن مشاهده میکنید. مثلا، تی. اس. الیوت، شاعر و منتقد امریکایی، میگوید؛ شعر مثل تاریخ نیست که به ثبت رویدادها بپردازد، بلکه مثل فلسفه است و به ثبت آنچه که قرار است اتفاق بیفتد، میپردازد. اما در تعریف الیوت از شعر هم میتوان مناشقه کرد و گفت که برخی اتفاقات گذشته را نیز میتوان به شکل شعری ناب درآورد، شعری که هم تاریخ باشد و هم فلسفه و هم شعر. منظور من این است که در تعریف شعر، هر کس و در هر دورهیی مجبور شده از بعضی از ویژگیهای شعر چشم پوشی کند و تمرکز و توجه بیشتری را معطوف به ابعاد دیگر شعر کند. چنانچه که برای قیس رازی وزن مهم است و برای نیما خیال و برای شاملو وزن درونی شدۀ خیال انگیز. بنابر این، من نه تعریف خاصی از شعر را پیشنهاد میکنم و نه امکان ارائه تعریف جامع و مانعی از شعر که برای همه زمانها و مکانها مطابقت داشته باشد، وجود دارد. در حقیقت، شعر تجربۀ شخصی ما از موقعیتها و تجارب خاصی است، به گونهیی که با ارائۀ آن تجارب در قالب شعر، خواننده بتواند تجربۀ شما را دوباره تجربه کند. میگویند شعر چه گفتن نیست، بلکه چگونه گفتن است. در نثر و متن تاریخی، چه گفتن مهم است، اما آنچه در شعر اهمیت دارد، چگونه گفتن است و چه گفتن هیچ جایگاهی ندارد. از این رو، در چگونه گفتن است که میتوان تجربۀ شخصی خود را به تجربۀ همگانی بدل کرد. با توجه به این مطالب، باید از تعریف شعر گذشت؛ فلاسفه نیز همیشه در تعریف شعر با مشکل مواجه بوده اند. برخی، کارکرد شعر را به جای خود شعر و برخی دیگر اجزای شعر را به جای خود آن ارائه و تعریف کرده اند. به عنوان مثال، برخی از صنعات ادبی به ویژه تعریف استعاره را با کمی اغماض مساوی شعر داشته و تعریف آن را به تعریف شعر تعمیم دادهاند. به این دلیل که استعاره قابل تعریف است. تکنیکی است که کتابهای زیادی در بارۀ آن نوشته و مطالعات زیادی در خصوص فلسفه و کارکرد آن صورت گرفته است. ما در استعاره، آنچنان که در شعر، چیزی میگوییم و چیز دیگری اراده می کنیم. وقتی به عنوان مثال می گوییم «دست خدا»، منظور دست خدا نیست، بلکه توان و قدرت خداست. در واقع استعاره چیزی گفتن و منظور دیگری داشتن است. بنابر این در این رویکرد فلاسفه و منتقدین بخشی از شعر ( استعاره) را به جای کل شعر و به عنوان خود شعر تعریف کرده اند. در مورد کارکرد شعر نیز چنین است. مثلا، من در این اواخر مطالبی در باب تعریف مارتین هایدیگر در مورد کارکرد شعر و فلسفه مینویسم و کلاسهای آنلاین نیز برگزار میکنم. اجمالا عرض میکنم که برخی از فلاسفه برای تعریف خود شعر به کارکرد شعر رجوع و شعر را بر اساس کارکرد آن تعریف کرده اند.
نوروز: چرا انسان در طول تاریخ به شعر روی آورده است؟ آیا شعر گریزی از واقعیت به عالم خیال است یا بیان لطیفانۀ واقعیت؟
مهدوی: بستگی دارد با چه عینکی به این قضیه نگاه کنیم. اگر نگاهی فرویدی داشته باشیم، وی میگوید که شعر مثل رویا امکان این را فراهم میکند تا شما از واقعیتهای تلخ و نابهنجار ( چون واقعیت همیشه تلخ و تند است و چیزی نیست که ما میخواهیم)، بگریزید و امکان رسیدن به چیزهایی را برای شما فراهم میکند که در دنیای واقعی به آنها دست نمییابید. به گفتۀ فروید، شعر دقیقا مثل بازی کودکانه است اما در یک مسیر کاملا برعکس. بدین معنا که کودکان توسط بازی از دنیای غیر فعال و غیر مبتکرانه کودکانه فرار میکنند و به دنیای بزرگسالان پناه میبرند تا نشان دهند توانایی انجام کارهای بزرگسالان را دارند. اما شاعر میخواهد با شعر، کودک بودن، نوعی کودکی، گونهیی دیوانگی و نوع گریز از واقعیت را تجربه کند. اما اگر با عینک مارتین هایدیگر به این قضیه نگاه کنید، میبینید که شعر تنها وسیلۀ اندیشیدن است. به نظر وی، راه فلسفه برای اندیشیدن به بنبست میرسد. البته این بحثی کلی است که باید در جای خود بدان پرداخت. نکته دیگری که هایدیگر مطرح میکند، این است که هنر به صورت عام و شعر به صورت خاص، امکان تکثیر و ترویج زندگی را فراهم میکند. او میگوید؛ ما در شعر است که زندگی میکنیم و به کمک شعر است که زنده بودن را در زبان و گفتار تکثیر میکنیم. شعر کوچه از فریدون مشیری را در نظر بگیرید:
بی تو مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم
همهتن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت….
اینجا شما با خواندن این شعر، نه تنها تلاش میکنید که تجربۀ شخصی و شاعرانۀ فریدون مشیری را باز سازی و باز خوانی کنید، بلکه خوانش این شعر به شما فرصت زیستن ویژهیی را پیشکش میکند. به کمک شعر شما میتوانید گذشتۀ تان را زندگی کنید، خاطرات از دست رفتۀ تان را باز تجربه و باز زندگی کنید. برای هایدگر زیستن، زنده بودن در لحظۀ اکنون است که اهمیت دارد و این مهم تنها به کمک شعر میسر میشود. ما همیشه با نگرانی، ترس و دلهره زندگی میکنیم؛ در دیروز و فردا زندگی میکنیم. به نظر هایدیگر در شعر است که میتوانیم زندگی واقعی بدون دغدغه، رنج و مشقت را تجربه کنیم. با شعر است که می توان در حال و با حال زندگی کرد. بنابراین، کاملا بستگی دارد که شما از کدام زاویه نگاه کنید. اگر نظر مرا که هم در مکتب هایدگر تلمذ کرده و هم شعر میگوید را بخواهید باید بگویم که من کاملا با دیدگاه هایدیگر موافقم. به نظر من شعر گریز از واقعیت نیست، به واقعیت کشاندن شعر و شاعر است. اگر تعبیر هایدیگریِ تعمیم زندگی در شعر را در نظر بگیریم، وی میگوید؛ شعر امکان تکثیر و تعمیم زندگی است. به نظر او، تمام هنرهای دیگر، هنرند، به این خاطر که شاعرانه اند. یعنی نابترین و خالصترین نوع هنر شعر است و هنرهای دیگر هم مادامی هنرند که شاعرانه باشند. مثلا، سینما و نقاشی هنرند، زیرا میتوانند شاعرانه باشند. از این رو، تمام هنرهای دیگر هم امکان ترویج و تکثیر زندگی را فراهم میکنند. در مورد سوال شما باید عرض کنم که شعر در حقیقت زندگی و زندگی کردن است، نه فرار از واقعیتهای زندگی.
نوروز: برخی اوقات گفته میشود که هنرمندان یا فیلسوفان، نه تنها به هنر و فلسفه میپرداختند، بلکه زندگی هنرمندانه و فیلسوفانه داشتند، آیا در مورد شاعران هم چنین چیزی صدق میکند؟ آیا زندگی شاعرانه وجود دارد؟ زندگی شاعرانه چیست و چه ویژگیهایی دارد؟
مهدوی: به نظر هایدیگر اصلا زندگی شاعرانه است. وی مقالۀ بسیار مهمی با عنوان انسان شاعرانه زندگی میکند، دارد. به نظر هایدگر امکان ندارد بتوان زندگی غیر از زندگی شاعرانه را تجربه کرد. اما اگر بخواهم به صورت عمومی به این پرسش پاسخ بگویم، باید بگویم مادامی که زندگی ما متأثر از کاری که میکنیم یا هنری که در پیش میگیریم باشد، میتوانیم بگوییم هنرمندانه زندگی میکنیم. هنرمندی که تار مینوازد یا آواز میخواند، میتواند زندگی هنرمندانهیی داشته باشد. اما ممکن است برخی هنرمندان باشند که فقط بخشی از زندگی خود را به هنر بپردازند؛ مثلا من دخترکی دارم که پیانو مینوازد، هر روز ساعت 4 بعد از ظهر از مقابل اتاق وی که میگذرم، صدای پیانو را میشنوم. او حتما روزی 1 ساعت پیانو مینوازد و بعد از آن دیگر پیانو نمینوازد. اما ممکن است هنرمند دیگری باشد که نه تنها روزی 2 یا 3 ساعت پیانو مینوازد، بلکه تمام زندگیش بر محور پیانو میچرخد و کاملا رنگ و بوی پیانو دارد. با چنین رویکردی باید گفت میتوان شاعرانه زندگی کرد. ما نمونههای زیادی در این باره داریم. مثلا، از معاصران میتوانم به راحتی به سید رضا محمدی اشاره کنم. وی شاعرانه زندگی میکند، نه تنها شعر میگوید، بلکه زندگی و وجودش با شعر شکل گرفته و با شعر زندگی میکند. افراد دیگری هم هستند که شاعران خوبی اند، اما بین واقعیت، رویا و شعر تفکیک قایل میشوند؛ در مواقع خاصی شعر میخوانند و شعر میگویند و در مواقع دیگر فقط زندگی می کنند.
نوروز: نقش شعر در رویدادهای مختلفی مانند انقلابها، شورشها یا اتفاقات دیگر در زندگی انسان چه بوده است؟ آیا شعر در این بخشها نقشی داشته است یا صرفا بعد از وقوع آنها پای شعر به میان آمده است؟
مهدوی: بستگی دارد در مورد چه شعر و شاعری صحبت کنید و از منظر کدام فیلسوفی به این قضیه نگاه کنید. اگر به صورت عموم بگویم، معتقدم که شعر از بنیانهای تحولات اجتماعی به حساب میآید. هنر و به ویژه شعر، جایی است که در آن از دشواریها، کژیها، نارساییهایی زندگی و ویرانیهای سیاست آگاهی مییابیم. به عنوان مثال اگر به شعر مقاومت هر سرزمین و به ویژه شعر مقاومت افغانستان بنگرید، چهرۀ واقعی جنگ و سیاستهای خانمانسوز را در این کشور میبینید، جنگی که با اشغال کشور توسط شوروی شروع شد و پس از آن با جنگهای داخلی و … ادامه یافت. شاید در کتابهای تاریخ در این باره شرح، روایت یا گزارشی از جنگ و ویرانگری را ببینید، اما در شعر مقاومت افغانستان، خود جنگ را تجربه و ویرانی را لمس میکنید. این بازتابی است که در شعر مقاومت افغانستان و شعر مقاومت نقاط دیگر جهان به چشم میخورد و در عین حال، موتور محرک تغییرات و تحولات اجتماعی هم به حساب می آید. مثلا به شعرهای انقلابی در ایران که پیش از انقلاب و در زمان انقلاب این کشور سروده شده نظری بیاندازید؛ در جنگ ایران و عراق شعر یکی از قویترین عوامل تحریک احساسات مردم و فرستادن آنها به جنگ و خط مقدم بود. اگر از منظر هایدیگر هم به این قضیه نگاه کنید، قطعا با چنین رویکردی مواجه خواهید شد؛ بدین معنا که ما به وسیلۀ شعر میاندیشیم. بنابراین، شعر منشأ و جایگاه اندیشیدن است. وقتی شعر هیجان و احساس تولید میکند، بدون شک تأثیرات بسیار وسیعتری خواهد داشت. طبیعی است که شعر و هنر تأثیر بسیار عمیقتر و گستردهتری از ابزارهای غیر هنری مانند تحلیل سیاسی – اجتماعی یا فلسفه و … دارد. از این رو شعر چه در تولید تحولات اجتماعی و چه در جهتدادن آنها و نشان دادن مشکلات سیاسی – اجتماعی، نقش فوقالعاده دارد.
نوروز: آینده شعر فارسی را چطور میبینید؟
مهدوی: سوال بسیار دشواری است. اما میشود گفت که آینده شعر فارسی بخشی از کلیات آیندۀ جامعۀ فارسیزبان است. نمیتوانیم شعر را از کلیت اجتماع، فرهنگ، سیاست و اقتصاد جدا کنیم. بستگی دارد سرنوشت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشورهای فارسیزبان چطور رقم میخورد. اگر در وضعیت مناسب فرهنگ و هنر و اقتصاد قرار داشته باشیم، شعر ما هم از نظر محتوا عمیقتر، از نظر زبان قویتر و از نظر تصاویر جاندارتر و جاریتر خواهد شد. اگر دشواری و تلخکامی به زندگیمان راه پیدا کند، ممکن است جنبۀ احساسی و عاطفی اشعار قویتر و پایههای تصویری زبانی آن ضعیفتر شوند. واقعیت این است شعری که محصول تلخکامیهای اجتماعی باشد، شعری عمدتا عاطفی و احساسی است. مثلا اشعار نیما و اخوان ثالث عمیقا ماندگار هستند و در شرایط خاصی آنها را سرودهاند، اما ممکن است بعضی شعرا، متأثر از کاستیهای اجتماعی به روایتگری محض بپردازند. در مجموع میشود گفت که زبان فارسی حداقل برای چندین نسل آینده، ظرفیت کافی تولید هنر و شعر را دارد. دیدگاههایی وجود دارد مبنی بر این که ظرفیت زبان فارسی به پایان رسیده است، دلیل آن هم بعضی نارساییهای تکنیکی زبان فارسی است که توان بیشتر تولید هنر را از آن میگیرد. من با این مساله که زبان فارسی با دشواریهای دستوری و ساختاری روبرو است موافقم، اما با دیدگاهی که می گوید فارسی به پایان ظرفیت شعر سازی و هنر آفرینی خود رسیده است موافق نیستم. با نظر گرفتن تمام این دشواریها، زبان فارسی با توجه به پیشینۀ قدرتمند شاعرانۀ خود، هنوز توانایی تولید هنر و شعر را دارد.
نوروز: وضعیت کنونی شعر افغانستان را چطور ارزیابی میکنید؟
مهدوی: متاسفانه وضعیت کنونی شعر افغانستان چندان خوشایند نیست. البته که نمونههای بسیار خوب و چهرههای آشنایی مانند شریف سعیدی را داریم که واقعا نه تنها آبروی غزل افغانستان، بلکه امیدی برای غزل زبان فارسی است. در شعر معاصر افغانستان، شاعران جوانی را میبینیم که به تجارب تازهیی دست زده اند که میتوانند امیدهای شعر افغانستان باشند. اما وقتی به کلیت اندام شعر افغانستان نظر میاندازیم، متاسفانه کار جدی کمی از نظر فنی و تکنیکی میبینیم، با اشعار و شاعران فیسبوکی روبرو میشویم که برای جلب لایک و تشویق دیگران، روزی دو یا سه شعر و غزل میگویند. متاسفانه شعر سپید خیلی مبتذل شده است و هر کس که توانایی سرودن غزل و رعایت وزن را ندارد، به شعر سپید روی میآورد؛ در حالی که شعر سپید به دشواری غزل است و تکنیکها و ظرافتهای خاص خود را دارد. شاعران عصر فیسبوک کمتر به این ظرافتها توجه میکنند. بنابر این، وضعیت، چندان مساعد و امیدوارکننده نیست. در کنار کارهای خوبی که شده، حجم کارهای غیر فنی و غیر تخصصی بسیار بیشتر است.
Notice: Undefined offset: 0 in /home/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336
Notice: Trying to get property 'term_id' of non-object in /home/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336