روز پنجشنبه، سیزدهم قوس سال روان، دفتر انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان در هرات، از پژوهش اخیر دکتر داوود عرفان تحت نام (فرهنگ جزیرهای، تأملاتی پیرامون فرهنگ سیاسی افغانستان) رونمایی کرد. این پژوهش که با تلاش پیگیر دکتر داوود عرفان انجام شده است، با توزیع ۳۸۴ پرسشنامه در ده ولایت افغانستان انجام شده است. همینطور در این پژوهش، با هشت تن از زبدهترین و ورزیدهترین آگاهان علوم سیاسی واجتماعی افغانستان مصاحبه شده است. این پژوهش در پی یافتن پاسخ به دو سوال است؛ نوعیت فرهنگ سیاسی افغانستان و مولفههای تاثیرگذار بر فرهنگ سیاسی افغانستان. این پژوهش در نوع خود اولین پژوهشی است که با روش مختلط (کمی-کیفی) به بررسی مولفههای فرهنگ سیاسی افغانستان پرداخته است. تا کنون هیچ پژوهشی، تاکید میکنم هیچ پژوهشی، در راستای یافتن مولفههای فرهنگ سیاسی افغانستان صورت نگرفته است. مطمئنا که پژوهشگر این اثر، توانسته است با این پژوهش خود قدمی کلان و مهم در راستای ادامهی فعالیتها در مورد فرهنگ سیاسی افغانستان بردارد.
بهتر است برای تبیین بهتر نتیجهی این پژوهش ابتدا به تعریف فرهنگ سیاسی بپردازیم. فرهنگ سیاسی عبارت از مجموعه انگارهها و هنجارهایی است که مردم یک جامعه نسبت به دولت، قدرت و سیاست دارند. به تعبیر ساده تر، فرهنگ سیاسی همان ارزشها و باورهایی است که مردم یک جامعه نسبت به قدرت سیاسی دارند و بر اساس همان ارزشها و باورها رفتار میکنند. فرهنگ سیاسی بنابر آنچه گابریل آلموند و سیدتی وربا تبیین کرده اند، دارای سه نوع محدود، تبعی و مشارکتی است. فرهنگ سیاسی محدود در جوامعی است که مردم آن جامعه نسبت به سیاست آگاهی اندکی دارند و علاقهای هم به مشارکت در فرآیندهای سیاسی ندارند. این نوع از فرهنگ بیشتر در کشورهای سنتی و توسعهنیافته دیده میشود. فرهنگ سیاسی تبعی در کشورهایی است که مردم آگاهیای نسبتی از سیاست و فعالیتهای سیاسی دارند، اما علاقهای به مشارکت در امور سیاسی ندارند و یا هم این که توانایی مشارکت را ندارند، این نوع از فرهنگ سیاسی در کشورهایی دیده میشود که نظام استبدادی بر آنها حاکم باشد. بالاخره فرهنگ سیاسی مشارکتی در جوامعی است که مردم آگاهیای نسبتا عمیق در مورد سیاست و فعالیتهای سیاسی دارند و از سویی در سیاست مشارکت میکنند. این نوع از فرهنگ سیاسی در کشورهای دموکراتیک و توسعه یافته مشاهده میشود.
این پژوهش چنین یافته است که فرهنگ سیاسی حاکم بر مناسبات افغانستان فرهنگی محدود مشارکتی با رگه هایی از فرهنگ تبعی است. این فرهنگ با وجود باور به فرهنگ سیاسی مشارکتی، هنوز نتوانسته خود را از قید مناسبات فرهنگ سنتی برهاند و همچنان نیم نگاهی به فرهنگ تبعی را میتوان در درون آن مشاهده کرد.
همینطور این پژوهش به مجموعهای از مولفههای فرهنگ سیاسی افغانستان دست یافته است، از جمله: دین باوری سیاسی، فرهنگ قبیلهای، قومگرایی، دموکراسیخواهی، نگرش ملی دوگانه، بیگانه ستیزی، ناامیدی، تناقض، نسل جوان سردرگم، زن باوری محتاطانه، فرهنگ مهاجرتی، محافظهکاری، حزبستیزی، فرهنگ جزیرهای، شخصیتمحوری، پوپولیسم، ناسیونالیسم منفی، نظمستیزی، شخصیت و افکار دوگانه، پدرسالاری، جزماندیشی، تحرک اجتماعی پایین، بحران هویت، توهم تئوری توطئه، فرافکنی، استبداد زدگی، تظاهر، خودسانسوری و بحران اعتماد.
دکتر داوود عرفان در محفل رونمایی از پژوهش، ضمن تبیین یافتههای پژوهش خود، اشارهای به دشواریهای پژوهش های اینچنینی در افغانستان داشت. او اشاره کرد که در مسیر توزیع پرسشنامهها با مشکلات زیادی مواجه شده است. ارسال پرسشنامه به مناطق دورافتاده و یا ولایاتی مانند نورستان، از مهمترین چالشهای پژوهشهای میدانی در افغانستان است. دکتر داوود عرفان اشاره کرد که این پژوهش اولین پژوهشی است که به صورت مختلط در مورد فرهنگ سیاسی انجام شده است. پژوهشهای ترکیبی با اختلاطی از روشهای کمی و کیفی، به تبیین و نتیجهگیری از یافتهها میپردازند و عملاً از پژوهشهای تک بعدی همچون کمی یا کیفی محض، دشوارتر هستند. همینطور دکتر عرفان ضمن قدردانی از همکارانی که در توزیع پرسشنامهها و تجزیه و تحلیل یافتهها با وی همکاری کرده بودند قدردانی کرد. در پایان دکتر عرفان به این مساله اشاره کرد که این پژوهش اولین قدم بوده است و مطمئناً قدم اول با مشکلات زیادی مواجه است، از جمله نبودن هیچ گونه پیش زمینه و یا پرسشنامهی الگو که بتوان آن را در افغانستان تطبیق کرد.
در ادامه دکتر جواد رامیار، استاد دانشگاه و پژوهشگر جامعهشناسی، به نقد و بررسی این اثر پرداخت، دکتر رامیار ضمن قدردانی از پژوهش و تلاش دکتر عرفان در این راستا، به چند مورد از نقاط منفی این اثر اشاره کرد. از جمله این که این اثر نمیتواند افغانستان شمول باشد، به این جهت که اکثریت کسانی که مورد پرسش قرار گرفتهاند، از طبقهی شهری و تحصیلکردهی افغانستان بودهاند و اهالی روستا نشین و همینطور قشر بیسواد، مورد پرسش قرار نگرفتهاند. همینطور یکی دیگر از نقدهای دکتر رامیار، طولانی بودن این مقدمه بود، به باور دکتر رامیار بیش از صد صفحه از این پژوهش به مقدمه و بیان کلیات و تاریخچه پرداخته است و این مساله با معیارهای استندارد پژوهش سازگار نیست. همینطور اشتباهاتی چند در نگارش و ویراستاری پژوهش، آن را در چشم خواننده زننده کرده است.
همینطور استاد میرویس فضلی، استاد دانشگاه و پژوهشگر روابط بینالملل به بررسی نقاط ضعف و قوت این کتاب پرداخت؛ به باور آقای فضلی، بدیع بودن این اثر یکی از نقاط قوت این پژوهش است. آقای فضلی چنین ادامه داد که این اثر، یک پژوهش میدانی است و قدمی است مهم در راستای بیرون شدن از افکار انتزاعی و سخن زدن از متن جامعه. به باور این استاد دانشگاه همواره در مجامع آکادمیک افغانستان بر مبنای افکار انتزاعی و فرضیهها سخن زده میشود و این اثر میتواند قدمی باشد برای اصلاح مجامع آکادمیک افغانستان و بیرون کردن مجامع آکادمیک از وضعیت کنونی. در ادامه آقای فضلی، به این نکته پرداخت که این پژوهش، از میان فرهنگهای سیاسی تنها به فرهنگ سیاسی ایران به عنوان یک نمونه اشاره کرده است و این یک نقد بر این پژوهش است، به باور آقای فضلی، بهتر بود ابتدا به پژوهشهایی که در مورد فرهنگ سیاسی کشورهای دیگر جهان انجام شده است اشاره میشد، سپس به فرهنگهای سیاسی منطقه مورد اشاره قرار میگرفت.
دکتر سهیلا عرفانی، از دیگر سخنرانان پنل، ضمن اشاره به نقاط مثبت این اثر و پختگی آن، به این انتقاد پرداخت که در پژوهش دکتر عرفان، از نقش رسانهها و تاثیر رسانهها بر فرهنگ سیاسی یاد نشده است. دکتر عرفانی بیان داشت که رسانهها، پیشقراولان تغییر در یک جامعه هستند، در دنیای کنونی نمیتوان نقش رسانهها بر فرهنگ نادیده گرفت. دکتر سهیلا عرفانی تاکید کرد که باید به مسالهی فرهنگ سیاسی و نقش رسانهها بر آن بیشتر پرداخته شود و لازم است در این مورد، پژوهشهایی مستقل انجام شود.
البته که انجام پژوهش های میدانی در شرایط دشوار افغانستان، کار آسانی نیست و به ویژه پژوهشهایی که برای اولین بار در یک مورد صورت میگیرند، بیشتر از دیگر پژوهشها با دشواری مواجه هستند. لذا این پژوهش هم خالی از اشتباه نبوده و نیست، اما در کنار تمام دشواریها و نقاط نقص، باز هم قدم مهم و کلانی در راستای پژوهش در مورد فرهنگ سیاسی افغانستان است.