انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان در دومین پژوهش خود در مورد صلح موانع و علتهای نبود صلح پایدار در افغانستان را مورد بررسی قرارداده است. در این پژوهش تلاشهای چهلسالۀ جهتهای مختلف برای آوردن صلح در افغانستان نیز توضیح داده شده است.
جنگ در افغانستان با کودتای هفت ثور و از بین رفتن مشروعیت سنتی کلید خورد. حکومت برآمده از کودتای هفت ثور سال 1357 مدعی مشروعیت انقلابی بود. این ادعا هیچ نوع همخوانی با فرهنگ، جهان ذهنی و مناسبات اجتماعی افغانستان نداشت. به همین دلیل بود که حکومت برآمده از کودتای ثور فاصلۀ عمیق ذهنی میان مردم و دولت ایجاد کرد. این امر سبب شد که در برخی از دهکدهها و شهرها شورشهای مردمی شکل بگیرد. حتا برخی از قرارگاههای نظامی دست به شورش زدند. رهبری شورشیان را اسلامگرایانی به دوش گرفتند که در زمان داوودخان به پاکستان پناه برده بودند. این امر به منازعۀ افغانستان که معلول از میان رفتن مشروعیت سنتی بود، بعد منطقهیی داد. لشکرکشی شوروی به افغانستان در زمستان سال 1358 به جنگ و منازعه بعد بینالمللی نیز بخشید. نیروهایی که علیه شوروی در افغانستان میجنگیدند، مورد حمایت ایالات متحدۀ امریکا، پاکستان و عربستان بودند.
در دهۀ شصت خورشیدی در کنار جنگ، تلاشهای زیادی برای حل سیاسی صورت گرفت. مثلاً سازمان ملل متحد از همان سالهای نخست حکومت ببرک کارمل، تلاش کرد مذاکرات غیر مستقیم میان افغانستان و پاکستان را وساطت کند. در آن زمان گفته میشد که شوروی وقتی خارج میشود که هرنوع مداخلۀ خارجی در افغانستان قطع شود. مصداق مداخلۀ خارجی در آن زمان از نظر روسها کمکهای نظامی و مالی امریکا و پاکستان به نیروی ضد شوروی بود. سازمان ملل متحد در آن زمان به این باور بود که باید کشورهای حامی نیروهای ضد شوروی، به حمایت مالی و تسلیحاتی از آنان پایان دهند، نیروهای شوروی خارج شوند، پناهندهگان افغان به کشور برگردند و حکومتی در کابل شکل بگیرد که در منازعۀ قدرتهای جهانی و منطقهیی بیطرف باشد و مورد قبول تمام شهروندان افغانستان قرار گیرد.
سازمان ملل متحد میخواست همۀ این موارد درج یک توافقنامۀ صلح شود که قدرتهای جهانی و منطقهیی در کنار نیروهای سیاسی داخل افغانستان اجرای آن را ضمانت کنند. اما سازمان ملل متحد نتوانست چنین توافقی را شکل دهد. با خروج نیروهای شوروی، تلاشهای صورت گرفت تا داکتر نجیبالله قدرت را به یک ادارۀ موقت غیر جانبدار بسپارد و به این ترتیب راهی برای پایان جنگ پیدا شود، اما این تلاشها هم فایده نکرد.
در جنگهای میانتنظیمی کابل هم تلاشهایی صورت گرفت و حتا موافقتنامههای هم برای پایان جنگ به امضا رسید، اما هیچ سودی نکرد و جنگ ادامه یافت. در دورۀ حکومت طالبان هم میان این گروه و جبهۀ متحد گفتوگوهایی صورت گرفت ولی منجر به توافق صلح نشد.
در دورۀ حکومت حامد کرزی و شروع حکومت وحدت ملی هم گامهای مهم برای مذاکره با طالبان و آوردن صلح برداشته شد، اما آن طوری که انتظار میرفت، نتیجه نداد.
دومین پژوهش انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان هم بررسی داستان شکست تمامی تلاشهای صلح و علتهای دوام جنگ است. در این پژوهش عوامل داخلی، منطقهیی و جهانی دوام جنگ در افغانستان مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در پژوهش علاوه بر روش کتابخانهیی با سیاستمداران و شخصیتهای مهم جریانهای سیاسی نیز گفتوگو شده است. روش جمعآوری معلومات در این تحقیق مصاحبه و مطالعۀ اسناد وکتابهاست.
نویسندهگان تحقیق ضمن توضیح عوامل دوام جنگ و به نتیجه نرسیدن تلاشهای صلح، موارد مهمی را به حکومت هم پیشنهاد کرده اند. این تحقیق در سال 2017 و در آغاز روی کارآمدن دونالد ترمپ در کاخ سفید منتشر شده است. در آن زمان روشن نبود که پالیسی رییسجمهور جدید امریکا در مورد افغانستان چیست. نویسندهگان این تحقیق به قدرتهای بزرگ و جامعهی جهانی پیشنهاد کرده اند که سیاست «قند و قمچین» را در قبال شورشگری در افغانستان انتخاب کند. برمبنای این پیشنهاد باید نیروی نظامی و دیپلوماسی باید در کنار هم مورد استفاده قرار بگیرد تا راهی برای پایان جنگ پیدا شود.
در این تحقیق آمده است که جنگ افغانستان زمانی راه حل سیاسی پیدا میکند که گروه طالبان به گفتگو با دولت افغانستان حاضر شود و توافق کند. به نظر میرسد که استراتژی جنوب آسیای کاخ سفید که در ماه اگست سال 2017 اعلام شد، با پیشنهادهای این تحقیق همخوانی داشت، اما رییسجمهور امریکا در سال 2018 از نکات مهم این استراتژی عقبنشینی کرد و به گفتوگوی واشنگتن با طالبان رضایت داد. امریکا و طالبان در فبروری سال 2020 به توافق رسیدند، ولی با آن هم بسیاری از پیشنهادها و یافتههای این تحقیق با اوضاع کنونی هم مرتبط است.
متن کامل دومین تحقیق انستیتوت مطالعات استراتژیک در مورد صلح را از لینک زیر دانلود کرده میتوانید.
https://aiss.af/persian/assets/aiss_publication/ca6b39c60557e0c5288645f9cbf1510b.pdf