نجیب رستگار زادۀ دوم عقرب 1337 هجری خورشیدی در ناحیۀ شهرآرای کابل است. او هنوز دانشآموز بود که به نقاشی علاقه پیدا کرد و این علاقهمندی او را واداشت تا در کورسهای صنایع مستظرفه ثبت نام کند. او در آن جا نزد خیرمحمد یاری و محمد خان عطایی، نقاشی آموخت و در کنار نقاشی علاقهیی شدیدی به موسیقی داشت، برای یاد گرفتن اساسات موسیقی نزد استاد دالی شنکر رفت که از هند برای تدریس موسیقی به کابل آمده بود و نزد این استاد فلوت و شهنایی آموخت، او در کنار فلوت، گاه گاهی آواز میخواند و ترانه میساخت. شهنایی سازِ بادی است که در هند بسم الله خان از اسطورههای موسیقی شُمال آن کشور این ساز را در جهان معرفی کرده است، او یکی از برجستهترین نوازندههای این ساز در جهان است. نجیب رستگار شهنایی آموخت و این ساز بینظیر را وارد موسیقی دهۀ شصت خورشیدی افغانستان کرد، او در میلودیهای زیادی، با نواختن این ساز در کنار محشر و فرهاد دریا ظاهر شده است. رستگار پس از آن که در یادگیری این هنرها خودش را موفق دید در سال ۱۳۵۷ شامل دیپارتمنت هنرهای زیبای دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل شد و در سال ۱۳۶۰ از رشتۀ نقاشی آن دانشکده فارغ گردید. پس از فراغت نخست به حیث روزنامهنگار در جریدۀ درفش جوانان آغاز به کار کرد و مدتی هم به حیث مشاور امور فرهنگی کمیتۀ مرکزی سازمان دموکراتیک جوانان کار میکرد.
رستگار بنیانگذار گروه موسیقی صدا بود و در گروههای مختلف موسیقی فلوت و شهنایی مینواخت. شـريف غزل، اميرجان صبوری، فرهاد دریا ، وحيد صابری و طارق ميرزا در بسياری از مصاحبههای شان با رسانهها از نقش برجستۀ او در بخشهای مختلف موسیقی و از نوآوریهايش در موسیقی دهۀ شصت ياد کرده اند. او با اکثر این هنرمندان کار کرده است. رستگار در ماه جوزای 1370 در اثر خونریزی مغزی قسمتِ زیادی از بدن اش فلج شد و در کنار فلج شدن بدنش قوۀ افاده و بیانش را نیز از دست داد و به سکوت وادار شد تا دیگر صدایی از او بلند نشود و دیگر نتواند در گروههای موسیقی فلوت و شهناییاش را به صدا در بیآورد. با دریغ و درد که در سالِ 2008 میلادی حملۀ دیگری به سُراغ او آمد و قوۀ شنواییاش را نیز از او گرفت تا دیگر از صداهای ضبط شدٖۀ آثارش و دیگر زیباییهای صدا و موسیقی شنیده نتواند. او در سال 1992 میلادی که به مدت کوتاهی در مسکو زندهگی میکرد و تازه یک سالی از بیماریاش گذشته بود دوباره با دست چپاش که هنوز فعالیت داشت به نقاشی کردن ادامه داد و در سال 1993 میلادی با بیماری مزمنی که دامن گیرش شده بود بارِ دیگر به مهاجرت پرداخت و راهی هالند شد، سرزمین دوری که شاید دیگر امید برگشت به افغانستان را کماکان از او گرفته بود، او تنهاییاش را با تنها دستش که حرکت داشت، در نقاشی کردن میگذراند، تا این که بار بار هم در هالند و هم در کشور های دیگرِ اروپایی نمایشگاهِ نقاشی برگزار کرد و تنها هنری که میتوانست با او دغدغههایش را بیرون کند نقاشی بود، گاه با رنگ روغنی و گاه با رنگ آبی اثری از خود به جا میگذاشت. او که روزگاری با معروفترین خوانندههای دهۀ شصت هجری خورشیدی فلوت و شهنایی مینواخت و صدای دلاش را در میلودی بیرون میکرد حالا آن میلودیٖها تنها در روی تابلو هایش شاید به صدا در میآمد و برای تن بیمارِ او آرامش میداد. او هنرمند درد مندی بود و با درد و مهاجرت بیماریاش را تحمل میکرد.
مجموعۀ شعرهای نجيب رستگار را همسرش لولا رستگار از مجلات و کاغذ پارههایی که او در روزهای روشن زندهگیاش نوشته بود جمعآوری کرده است که از جملۀ فعالیتهای او در زمینۀ ادبیات است. شعر رستگار نشانۀ از روزگاران خوش و ناخوش او در کشور و مهاجرت است. این شعرها نگاه او را به زندهگی اجتماعی و سیاسی نشان میدهد. او در فورمهای غزل، چارپاره، شعرآزاد و ترانه و تصنیف در قلمرو شعر کار کرده است.
نجیب رستگار صدای شهنایی افغانستان سرانجام در بستری که سالها آرمیده بود و درد میکشید به روز شنبه 29 سنبله راهی بستر ابدی شد تا برای همیش قسمتهای باقیماندۀ تناش نیز بیآرامد و خاموش شود. او رفت تا دو فرزندش بابک و بارک قدمهای نابرداشتۀ پدر را در مهاجرت بردارند و به تحصیل شان در موسیقی در هالند ادامه دهند. شهنایی افغانستان در میان خاک های غریب مهاجرت میآرامد تا دیگر حسرت روزهای رفتۀ خوش زندهگی را در افغانستان نخورد.
Notice: Undefined offset: 0 in /home/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336
Notice: Trying to get property 'term_id' of non-object in /home/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336