شهر کهنۀ کابل زادگاه خوانندههای زیادی بوده و عبدالرحیم ساربان نیز یکی از خوانندههای تاثیرگذاریست که از همینجا سر بلند کرده و به شهرت و محبوبیت رسیده است. او خوانندهیی دیروز، امروز و فرداهای دور است، صدایی که از دل نسلهای مختلف حرف زده و شنیده شده است.
ساربان در ۷ حمل ۱۳۰۸، در کوچه علیرضاخان واقع شهر کهنۀ کابل دیده به جهان گشود، جهانی که تا پای مرگ برای او پُر از درد و نامهربانی بود. پدرش آکه پیرو قندهاری (پیر محمد) در مندوی کابل دکان برنج فروشی داشت و ساربان نیز در کودکی با پدر مصروف کار در این دکان بود.
دوران کودکی او از لحاظ معیشتی اندکی آسوده بود، شاید هنوز نمیفهمید که مسیر سرنوشت او به کدامسو کشیده خواهد شد، و راهی که بعدها مسیر زندهگی او را مشخص کرد به کجاها او را با خود خواهد برد. و اینها همه شاید بستهگی به اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور داشت.
با موسیقی، این پدیدهیی غریب در کشورِ سراپاسنتی و مذهبی هنوز آشنا نشده بود که روزی با مادر به سویِ کوچۀ خرابات میرود و در آنجا نواهای موسیقی به گوشهای عبدالرحیم کودک میرسد و اندکی بر دلش مینشیند. شاید نمیداند که روزگاری نامش با این پدیده گرهِ محکمی خواهد خورد و کم کم ترانههای کوچۀ خرابات روی لبانش جاری میشود و به دلش شیرینی میکند.
روزها میگذرد و این ترانهها روی لبان او به پختهگی میرسند، در حافظهاش مینشیند و هرگز فراموش نمیشوند.
او بعدها که شامل «مکتب متوسطه قاری عبدالله» گردید دیگر با ترانههای کودکیاش اُنس گرفته بود، هر از گاهی در هرجایی که ممکن بود آن ترانهها را با خود زمزمه میکرد و شیرینی صدایش را با دل و جانش حس میکرد. او در گفتوگویی با رادیو افغانستان از شیرینی آن روزهای کودکی و زمزمهها و خلوتهایش با ترانههای کودکی چنین میگوید: «روزی در حمام با آواز بلند میخواندم، آقای نکهت همسایۀ روبهروی خانۀ ما، متوجه آواز من شد و برایم گفت اگر تو را در روحی روزنه به خاطر آوازخوانی روان کنم میروی؟ مه هم گفتم چرا نی.» و همینجاست که عبدالرحیم جوان به کمک وزیرمحمد نکهت یکی از پیشکسوتان تیاتر کشور راهی سینمای معارف یا همان «پوهنی ننداره» میشود.
پس از آن، او ازین طریق با استاد فرخ افندی آشنا میشود، کسی که در آن زمان استعدادهای زیادی را در موسیقی افغانستان شناسایی و تربیت کرد. استاد افندی به ساربان جوان نیز اساساتِ موسیقی را میآموزاند و عبدالرحیم محمودی «ساربان» نخستین آهنگش را با شعر ابوالقاسم لاهوتی «تا به کی ای مه لقا دربهدرم میکنی» آغاز میکند. و این آهنگ خیلی زود به گوش مردم میرسد و مورد پسندشان قرار میگیرد.
ساربان متعلق به خانواده بزرگِ «محمودی» و خواهرزادۀ داکتر عبدالرحمان محمودی بنیانگذار «حزب خلق» و یکی از محبوبترین چهرههای مشروطهخواهی در کشور است. هرچند از این که عبدالرحیم محمودی «ساربان» مسیرش را متفاوت از بقیه اعضای خانواده انتخاب کرده، برخیها را متعجب میسازد ولی هنرِ او نیز خالی از جوهرِ مبارزه و ایستادهگی در برابر نظامِ مستبد شاهی نیست. ساربان کار هنریاش را با اشعارِ ابوالقاسم لاهوتی شاعرِ دگراندیش و مبارزِ ایران شروع کرد و بعدها صدایش با شعرهای ملکالشعرا محمدتقی بهار گره خورد، و اشعار این دو شاعر نامدار معاصر ایران خالی از مضمون سیاسی- اجتماعی و مفاهیم انقلابی نیست. در وضعیتی که شاه را به مثابۀ «سایۀ خدا» میدیدند و حرفش چون قانون بالای مردم تطبیق میشد در یکی از تیاترهای معارف این شعر ملکالشعرا بهار را خواند: «من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد.»
ساربان تا پنج سال دیگر نمیتواند صدا بلند کند و بخواند. صدای او از سوی نظام شاهی خطر پنداشته میشود تا مبادا باعث بیداری جامعهیی درخواب رفته شود.
در آن زمان محدودیتهای زیادی در زندهگی مردم وضع شده بود و هر صدایی که باعث بیداری مردم میشد را خیلی زود سرکوب میکردند تا دیگر حرف دل مردم را از حنجره فریاد زده نتواند. و ساربان هم یکی از آن صداهایی بود که از راه موسیقی اعتراض میکرد، تا مردم را بیدار کند اما راه حنجرهیی او را هم برای مدتی بستند.
ساربان در پنج سال سکوت که شدیداً صدمۀ روحی دیده و به خاطرِ امرار معیشت دوباره به دکان برنجفروشی پدر رو آورده بود، بارِ دیگر با وساطت رشید جلیا، یکی از پیشگامان تیاتر که با صدای ساربان از قبل آشنایی داشت شامل تیاتر شد. او در آن زمان در تیاتر معارف میان دو پردۀ یک نمایش نامه آواز میخواند.
پس از همین وقفۀ پنج ساله و بازگشت به صحنه موسیقی بود که با نام ساربان، بار دیگر صدایش را به گوش مردم و علاقهمندانش رساند و از همینجا به «ساربان» معروف شد.
اما اینبار فضل احمد نینواز آهنگساز معروف او را با این شعر ابوالقاسم لاهوتی «خورشید من کجایی سرد است خانه من» روی صحنه بُرد. شعری با درون مایۀ اعتراضی؛ اما از مایهۀ اعتراضی آن کسی چیزی ندانست و حتا تا امروز هم این آهنگ را به عنوان آهنگِ عاشقانه میپندارند. قابل یادآوری است که همکاری شادروان نینواز، پس از همین آهنگ با ساربان آغاز میشود و برای او آهنگهای بیشتری میسازد.
پس از آن، ما میبینیم که ساربان، دیگر جایگاهش را در موسیقی افغانستان ثابت کرده است و آهنگسازان دیگری نیز چون مرحوم استاد سلیم سرمست، مرحوم استاد جلیل احمد زلاند، عبدالوهاب مددی، حفیظالله خیال و یک تعداد دیگر برای ساربان آهنگ میسازند.
دهۀ دموکراسی با کنار رفتن محمد داوود خان، نخستوزیر افغانستان از قدرت آغاز شد. و هنرمندان نیز اندکی فضا و دست باز پیدا کردند تا آنچه را که تا کنون در چانتۀ خود پنهان کرده بودند بیرون آورده به مردم تازه از خواب بیدار شده پیشکش کنند. از این میان میتوان به نینواز اشاره کرد که نسبت به هر خوانندهیی دیگر چشمش را بیشتر به ساربان و احمدظاهر دوخته بود تا داشتههایش را از گلوی این دو خوانندۀ نامدار به گوش مردم برساند.
آغاز ۷ ثور ۱۳۵۷ و تغییر نظام، موسیقی را در کشور صدمه زد و هنرمندان را نیز مثل سایر افراد جامعه داغدار ساخت. افراد زیادی از اقشار مختلف راهی زندانها شده و سانسور آثار هنرمندان دوباره آغاز شد، دستهدسته از روشنفکران و معترضان بدون محکمه به دام مرگ سپرده شدند، فضای نسبتاً آرام اجتماعی به هم خورد و بزرگان موسیقی کشور ما که با دم و دستگاهِ حزب دموکراتیک خلق میانۀ خوبی نداشتند به بهانهای مختلف از بین برده شدند.
استاد فضل احمد نینواز را از خانهاش بیرون کرده بردند و تا امروز هم از او اثری نیست. احمدظاهر در یک حادثۀ گُنگ ترافیکی از بین رفت و پردۀ از ابهام ماجرای مرگش را پوشاند و در کُل فضای اندک سر گرفته موسیقی در کشور صدمۀ جدی دید.
و همین گونه خانوادۀ داکتر عبدالرحمان محمودی و کسانیکه متعلق به جریان دموکراتیک نوین بودند کُلاً یا راهی زندان ها شدند و یا هم بدون محکمه به قتل رسیدند. و این قتلها و زندانی شدنها روان ساربان را نیز متاثر ساخت و او را خانه نشین کرد. با آنهم دستگاهِ حکومت وقت، ساربان را پیوسته اذیت میکرد و به این بهانه که گویا دولت با خانوادۀ محمودی کاری ندارد او را به زور از خانۀ فقیرانه اش بیرون آورده به رادیو تلویزیون میبردند و به تن بیمارش لباسهای منظم پوشانیده در برابر کمره ایستاد میکردند تا آهنگهایش را لبخوانی کند. او حتا در یکی از آهنگهای تلویزیونیاش هم که در اواخر دهۀ پنجاه تصویربرداری شده دلخوش به نظر نمیرسد و چنین مینماید که به زور از او ویدیو گرفته شده است.
در هشتم ثور ۱۳۷۱ با پیروزی مجاهدین و آغاز جنگهای میانتنظیمی، مهاجرت آغاز گردید و خانوادۀ ساربان راهی پاکستان شده و در محلۀ فقیرنشین پشاور مسکن گزیدند. ساربان که در سال ۱۳۶۸ در کابل سکتۀ مغزی کرده و نیمی از بدنش فلج شده بود و با این بیماری مزمن در مهاجرت بارِ دگر منزوی و خانهنشین شده بود و حتا قدرت حرفزدن را هم نداشت؛ مدتی را با تنگدستی و بیچارهگی در پیشاور گذراند، و سرانجام در ۷ حمل ۱۳۷۳، به عمر ۶۵ سالهگی در پیشاور درگذشت و خانوادهاش پیکر بیجان اورا در گورستانی در پیشاور به خاک سپردند.
گورستانی که در آنجا ساربان به خاک سپرده شده همجوار میدان هوایی پیشاور بود و در سال ۱۳۸۵ حکومت محلی پاکستان به خاطر وسعت دادن میدان هوایی تصمیم بر ویرانی آن گورستان گرفت. در همین زمان خانوادۀ ساربان خواستند جسد این هنرمند خفته در غربت را از آنجا بیرون کرده و به کابل انتقال دهند. و سرانجام پیکر ساربان به همکاری وزارت اطلاعات و فرهنگ و رادیو تلویزیون ملی به کابل انتقال داده شد و با اجرای مراسمی با شرکت برخی از خوانندهها از جمله فرهاد دریا و دانشآموزان مکتب موسیقی در همجواری مرحوم احمدظاهر در شهدای صالحین به خاک سپرده شد.
Notice: Undefined offset: 0 in /home/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336
Notice: Trying to get property 'term_id' of non-object in /home/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336