بر بنیاد اقوال شفاهی، یهودیان افغانستان ادعا دارند که آنان از بازماندهگان نخستین موج مهاجرت یهودیان در دورۀ آشوری، معروف به تبعید بابل (720 قبل از میلاد) اند. اما در اینباره به جز اشارههای مبهم تورات سند معتبری وجود ندارد. کهنترین مراسلات و استفتاهای مذهبی یهودیان افغانستان متعلق به سدۀ هشتم میلادی (1500 سال پس از هجرت آشوری) است. این سندها دال بر وجود جوامع پویای یهودیان در غزنه، بلخ، میمنه، کابل، فیروزکوه، مرو و هرات اند. چندانکه در غزنۀ روزگار سلطان محمود، هشت هزار یهودی زندهگی میکردند و شماری از آنها به کارهای دیوانی، نظارت بر معادن و همرکابی سلطان مشغول بودند.
بنابر قول ادریسی (1099-1169) در کابل سدۀ دوازدهم یک جامعۀ بزرگ یهودیان در گاتو (محلهیی جدا) زندهگی میکردند.1 روشن نیست که این تجرید اجتماعی خودخواسته بوده یا جبری، اما در اوایل سدۀ بیستم یهودیان کابل در گاتو نه بل اغلب در ده افغانان و شهر نو میزیستند.
اسناد فراوان نشان میدهند که قدمت سکنیگزینی یهودیان در افغانستان به اوایل سدۀ دوازدهم میلادی میرسد. به گونۀ مثال در سال 1946 نخستین سنگنبشته از گورستان یهودیان در غور کشف شد که اولین نمونۀ مکتوب زبان یهودی-فارسی شمرده میشود.2
آخرین سنگنبشتۀ این گورستان تاریخ سپتامبر 1249 را در خود دارد که 27 سال پس از حملۀ مغول به منطقه بوده است.
به نظر میرسد که در پی حملۀ مغول جامعۀ یهودی افغانستان به جانب چین مهاجرت کرده اند. این اسناد نه تنها شاهد استقرار اجتماع یهود در افغانستان اند، بل با اندک تأمل در واژهها و القابی که در جنب نام و تاریخ مرگ اصحاب قبور آمده است، از بافتی پیچیده و پیشرفتۀ این اجتماع نیز خبر میدهند. واژهها و القابی مثل الوف (قاضی)، تاگر (تاجر)، ملامید(معلم) و حکم (رب یا خاخام که یهودیان افغانستان به آن خلیفه میگویند) که هر کدام بر نهادهایی چون دادگاه مذهبی، عبادتگاه، مدرسه و… دلالت میکنند.3
اسناد حاکی از آن اند که به رغم خصلت ویرانگر دورۀ نخست مغول، شماری از یهودیان در دربار مغولان به مناصب مهم دولتی از جمله منصب نخستوزیری رسیدند. دوران صفوی و قاجاری اما دورههای سختگیری بر یهودیان بود که جمعی از آنها به افغانستان مهاجر شدند. به ویژه یهودیان مشهد که تعامل تجاری و روابط نیک بازرگانی با هرات داشتند و اختصاصاً به این شهر مهاجر شدند. آنهای خیلی زود به موطن جدیدشان انس گرفتند و افغانستان را کشور اصلیشان قلمداد کردند.
در کتاب تاریخ یهود در عصر جدید در سندی که از سوی یک یهودی هراتی به نام ابن امین بن حضرت رب جانی نوشته شده، این انس و الفت به خوبی دیده میشود:
«در عید سایهبندان سنه ت.ر.ی.ز. [1856/7/5م]سپاه شیعه از بسیاری گناه ما، هرات را گرفت. تاریخ پانزدهم شبط ت.ر.ی.ز.[1857/1/28م] حکم کرد یسراییل خانه [خانوادههای یهودی] هرات که از مشهد کوچیده آمدند و باقی جایدار [ساکنان] هرات را کلاً مجازات کرد، بر در مصلی سدوم و عموره [صدوم و عموره دو شهری که بنابر فساد اخلاق مورد خشم خداوند قرار گرفت] در نوزدهم شبط [7 فبروری] از مصلی سدوم کوچیده به سختیهای تمام زمین و آسمان از خنکی و برف و بارش به هم چسپیده بود و به حال ما غریبان گریه میکرد. چندین عاجز غریب طلف [طفل] گدا و پیر از گورسنگی و بورهنگی [گرسنهگی و برهنهگی] و خنکی و زحمت راه، ترس و هول سربازان قشون و یابوی زبان نفهم، جان را به حق تسلیم نمودند.»
«نگارندۀ نامه به زحمت تمام به مشهد میرسد و بعد از دو سال دوباره به وطن آمده و به قول خودش صحت و شالوم [الم] به هرات میرسد و دعا میکند که خدای تعالی دیگر این هرات را به دوشمن [دشمن] نسپرد.» 4
با این حال، یهودیان افغانستان نیز از مصیبت و سختگیری حکام این کشور در امان نبوده اند. چنانکه در مارچ 1876، امیرشیرعلیخان بر یهودیان میمنه برآشفت و 13 تن از ربها و کلانترها و چندین تن از خلیفههای مداریش یهودیان را کشت. یهودیان افغانستان مدرسۀ دینیشان را مداریش میگفتند.
در سال 1944 نخستین موج مهاجرت یهودیان افغانستان به بیتالمقدس به راه افتاد. شماری از این خانوادهها به سرنوشت غمانگیزی گرفتار آمدند. این خانوادهها سعی داشتند از راه هند به بیتالمقدس بروند اما انگلیسها به ایشان اجازۀ عبور ندادند. تعدادی از جوانان یهودی افغانستان در بمبئی دست به خودکشی زدند تا بالآخره در سال 1949 همه به اسراییل مهاجرت کردند و بنیاد یهودیان افغانستان را در آن کشور گذاشتند. در آن روزگار، یهودیان افغان و فارسیزبان در محلۀ بخاراییهای اورشلیم میزیستند و در قیاس با یهودیان مهاجر از اروپا بسیار فقیر بودند.
پس از تأسیس دولت اسراییل، 70 تن از ربها و کلانترهای جامعۀ یهود افغانستان قرار ذیل نامه نوشتند:
«ما میخواهیم بار دیگر از ناراحتی و گرفتاری خود، شما را آگاه سازیم. گالوت [جایی که یهودیان در آن مشقت و غربت و هجرت را به امید روز رستاخیز به سر میبرند] از گالوت مصر و بابل هم سختتر است. گذشته از مالیات بر شغل، آنها [دولت افغانستان] مالیات [جزیه] از ما میگیرند، بدون آن که به ما حقوق اعطا کند، ولی به [ما] هیچ حقی داده نمیشود. راه دادوستد به روی ما بسته است. همینطور دروازههای کشور به روی ما قفل است. راه گریزی هم در پیش نیست. دیگر قوت در ما باقی نمانده که برای ارتزاق روزانه با مشکلات و مصایب بجنگیم. هر چه داشتیم فروختیم و چیزی برای ما باقی نمانده است. یهودی حق ندارد که در دفاتر دولت یا جاهای دیگر استخدام شود و کار کند. کارخانهای هم نیست که در آن مشغول کار شویم، دولت با ما دشمنی میکند…»
بنابر همین، در فبروی 1950، نمایندهگان کنگرۀ جهانی یهود از سردار محمد نعیم، سفیر افغانستان در سازمان ملل متحد خواستند تا یهودیان این کشور را برای مهاجرت به اسراییل آزاد بگذارند. در اکتوبر همان سال افغانستان به خواست آن نمایندهگان تمکین کرد و تقریباً تمام یهودیان افغانستان از مسیر قندهار و هرات به ایران و از آنجا به اسراییل مهاجرت کردند. اما خانوادههای متمول کابل و هرات و میمنه در مواطنشان باقی ماندند.
خبرنگار نیویارک تایمز در 1995 از یگانه کنیسۀ یهودیان در کابل گزارش داد که به جز یک پیرمرد که تصمیم دارد تا پایان عمر پاسدار کنیسۀ یهودیان کابل و تورههای مقدس باستانی باشد، یهودی دیگری در کابل باقی نمانده است. در حالی که در سال 1927 بنا بر قول گردشگران انگلیسی در بیشتر از 60 شهر و آبادی اجتماع یهودیان وجود داشت.
——
منابع:
1.گ. منالون، غیر در هویت افغان، جامعۀ یهودی افغانستان در قرون وسطی، ترجمۀ داکتر لطیف حبیبی و داکتر داوودشاه صبا؛ مردمنامۀ باختر، شمارۀ 2و3، سنبلۀ 1376، کانادا.
2. همانجا.
3. همانجا.
4. میرزایی، غفور، یهود در درازنای تاریخ ایران، فصلنامۀ رهآورد، شمارۀ 47، تابستان 1347، کلفورنیا.