به بهانۀ سالروز تولد امیر علیشیر نوایی
امیر علیشیر نوایی، وزیر خلاق و دانشمند دربار تیموری را تنها بهعنوان شاعر شناختن، ظلمی تاریخی بر او و تاریخ فرهنگی است. نوایی، معمار فرهنگ سیاسی تازهیی در تاریخ شرق است، آنچه که از آن بهعنوان رنسانس شرق یا مکتب فرهنگی هرات یاد میکنند. اما این مکتب همان قدر که فرهنگی است، سیاسی نیز هست. نوعی نظریۀ سیاسی منظم، بر رفتار و آثار او سایه افکنده و معنا میبخشد. امیری قدرتمند که زمینۀ جنگهای پیدرپی خراسان را خاموش کرد و به جای آن نوعی مدارای سیاسی مبتنی بر گفتگو را بنیان نهاد. این روش گفتگوی سیاسی او تنها محدود به مسایل نظامی نمیشد و نوعی شالودۀ فکری سیاسی و فرهنگی را نیز پی میافکند؛ چراکه او در کنار صلح با همسایگان و دیگر اربابان قدرت در منطقه، مانع لشکرگشایی خود حکومت نیز بود و در عین حال گروه بزرگی از اهل فضیلت و دانش و هنر را از اقصانقاط عالم به هرات فراخواند. مستشرقین غربی او را بنیانگذار گفتگوی فرهنگی نامیدهاند، ولی از مشی او در گفتگوورزی سیاسی به جای هماوردی نظامی، غافل ماندهاند. جدا از دیوان شعرهای او که پر از اشاراتی دقیق دربارۀ مشی سیاسی اوست و البته آنچه که دربارۀ شیوۀ سلوک سیاسی و رفتار اجتماعی و فرهنگی او نوشتهاند، دو کتاب از خود او بهترین مراجع برای دریافت نظریۀ سیاسی اویند. «کتاب سیرالملوک را بر اساس تجارب و مطالعات خود نوشت و در کتاب محبوبالقلوب نیز اساس و اسلوب مملکتداری را برای وزیران و امیران روشن ساخت.» (افضلی، 1390).
خصوصیت ممتاز نوایی، تسلط به دو زبان ترکی و فارسی بود. در هر دو زبان اثر دارد و نظامی با دو زبان رسمی را اداره و تثبیت کرد که چطور تنوع زبانی به جای آنکه محل نزاع در جامعه شود، موجب برکت و پویایی میشود و این سرّ بزرگ نظریۀ امنیتی اوست. جدا از این، معتقد به تصوف بود و تصوف را از انزوا به اجتماع و سیاست کشاند. او که به سبب اعتقاد سلطان به مرتبۀ وزارت رسید، دیوان وزارت را منظم کرد و ساختار منظمی برای مشخصکردن جایگاه و فعالیت اراکین حکومت و البته صاحبان حرفه طراحی کرد که هم قوام اجتماعی را میسر میکرد و هم نوعی نظریۀ اجتماعی، امنیتی را به اقشار مختلف اجتماع تسری میداد. خود سلطان دربارۀ او در یکی از نامههایش مینویسد: «بعد از وصول آن مسئول،پیوسته از آن جناب اقتباس انوار خیر و صلاح نموده، هیچ از آرای صایب و فکر ثاقبش عدول نورزیدیم و با وجود آنکه خاطر شریفش همواره از اشغال امور ملک و مال متعرض و مجتنب بود، به تکلیف و التماس، تمام زمام حل و عقد و قبض و بسط را بدو گذاشته و مهر بزرگ که خیر و شر ملکداری بدان مربوط است، با مهر دیوان امارت بزرگ به قبضۀ اختیار او سپردیم». (فراهانی، 1384).
دربارۀ مؤلفههای فکر سیاسی و نظریۀ سیاسی امنیتی او، متأسفانه کار چندانی صورت نگرفته است. اکثر مقالهها بیشتر به ادبیت و آثار عمرانی او پرداختهاند و زیادتر نیز سعی در تعریف و توصیف پرشور شده تا بررسی جزییات اخلاق سیاسی و منش اداری او. نظریۀ امنیتی ـ سیاسی او یکی از امنترین دورههای تاریخ افغانستان را بهگونهیی مثالی رقم زده است. در این مجال مختصر، سعی شده به اجمال دربارۀ بعضی از مؤلفههای نظام فکر سیاسی او بحث شود.
گفتگو به جای خشونت
مستشرقین غربی او را پیشگام گفتگوی فرهنگی نامیدهاند. چرا که او سعی کرد نخبهترین دانشمندان، هنرمندان و ادیبان را از اقصای عالم به هرات بکشاند و به جای تعصب و شیفتگی نسبت به فرهنگ جاری هرات، جا برای تجلی آثار و افکار دیگران نیز باز کرد که همین امر به رنسانس فرهنگی شرق انجامید. استاد نجیب مایل هروی دربارۀ او به این نقش اشاره میکند که چطور در روزگار بحران و جنگهای تمامنشدنی و لشکرگشاییهای قبیلهیی، او توانست با مهارت برای مدتی طولانی، امنیت و ثبات را در خراسان آن روزگار که بخش عمدهاش افغانستان امروز میشود، حفظ کند: «اگر نوایی با میرزاحسین بایقرا همنوایی نمیکرد، تیموریان هرات در یک ربع آخر قرن نهم هجری دچار گرفتاریها و مشکلات اجتماعی و سیاسی میشدند؛ زیرا اسناد عصری نشان میدهد که در این ربع قرن، جامعه دچار تناقضهای بسیار شتابان عصر شده بود و عصبیتهای فرهنگی و کلامی و غیره چندان نضج یافته بود که حتی دامن متصوفان و برخی از عارفان مسطحاندیش را نیز گرفته بود. دو دیوانی آشنا با قدرت دیوان، نوایی و یار دیرین او بایقرا، البته با وجهۀ دانشوری جامی توانستند خراسان را آرام و آبادان نگاه دارند و روابط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را با مشرق و مغرب نیز حفظ کنند.» (مایل هروی، 1395).
مستشرقینی مثل و. و. بارتلد، یوگنی ادواردویچ برتلس و خانم ماریا سابتلنی نیز که دربارۀ نوایی تحقیق کردهاند، به این نکته که او چگونه گفتگو را جایگزین جنگ کرد، اشاره کردهاند. او هر کدام از کشورگشایان همجوار را قانع کرد که به هم تعرض نکنند و خود نیز به عهدش وفادار ماند و مانع لشکرگشایی شاه شد. هر بار که زمزمۀ جنگی شنیده میشد، او برای سفر و صحبت با آنان پیشگام میشد و به هر قیمتی مانع جنگشان میشد، به همان ترتیب که مانع جنگ بین شاهزادگان در داخل شد. حتا به شاه میگوید:«عدو چون قصد جانت کرد، چون فاتح شدی بر وی ز تقدیر حقش میدان یقین و دل مرنجانش.»
استفاده از مصلحان اجتماعی
استفاده از کسانی که سامان اجتماعی مستقیمی برای نقش اجتماعی نداشتهاند، از دیگر مؤلفههای فکر سیاسی امیر علیشیر نوایی است. هنر بزرگ نوایی برای اصلاحگریاش، پررنگکردن نقش تصوف به جای احکام خشک و سختگیرانه بود. او در کنار حرمت علما، قشریگری را منع میکرد و عرفان را که پیش از آن مشی دنیاگریز داشت، دنیایی کرد. پیش از نوایی، عرفان خراسانی که ایجادگر یک تاریخ فرهنگی باشکوه در شرق محسوب میشد، آمیزش با اهل سیاست و حتا اهل دنیا را ممنوع کرده بود و کار سیاسی را بالکل ناپسند میدانست. هنر او جذب پیران بزرگ تصوف و تشویق آنها برای همکاری و نظریهپردازی در ساختار حکومت بود. این او بود که عارف و شاعر قدرتمندی چون جامی را عزت داد و بر صدر همۀ امور نشاند و بعد صوفی مشهور، معروف به خواجه بهاالدین محمد بخارایی را به قیام واداشت که شعار معروف «خلوت در انجمن و سفر در وطن» را سرلوحۀ تصوف کند و به عوض ترک دنیا، اختلاط و آمیزش با اجتماع را مطرح کند. (طبیبی، 1356)
تعامل و تعادل در مسئولیت فردی اتباع
او در نامۀ منظومی که به مولانا جامی مینویسد، میگوید:
راحت و رنج چون بود گذران
رنج کش بهر راحت دگران
زانکه باشد به مزرع امّید
رنج تو تخم راحت جاوید (دیوان نوایی)
به همین ترتیب در همۀ نوشتههایش، یکیک افراد جامعه را به مسئولیتپذیری دعوت میکند و برای همین، آییننامههای شغلی هر صنف را تنظیم میکند که در آن هر کسی در هر کاری که باشد، باز در قبال رفتار خودش و وضع عمومی اجتماع، تأمین امنیت و خدمترسانی مسئول است. سنتی که بهعنوان وزیر اول از وقف بهجا گذاشت و بخش عمدۀ ثروت خود را صرف ساختن بناهای عامالمنفعه مثل پل، جوی آب، شفاخانه، کاروانسرا، گرمابه و کتابخانه و مدرسه و آبانبار و غیره کرد، نوعی تشویق دیگران به این کار بود تا جایی که هر کس هر جا عمارتی عامالمنفعه بنا میکرد، آن را به نام او میکرد. (حبیبی، 1356)
محمدعالم لبیب، شاعر و محقق معروف ازبکی در تشریح شعرهای ازبکی او مینویسد: «او طبیعتاً شاعری انسانگرا و نوعپرور بوده، تمام فعالیتهای سیاسی، اجتماعی، ادبی و فرهنگی خود را نیز وقف بهبود وضع زندگی مادی و معنوی مردم کرده است. او غم انسان را میخورد، آن کسی را که از غم انسانها و خلقاللّه فارغ است، آدمی نمیشمارد. آدمی اېرسنگ دېمه گیل آدمـی آنی که یۉق خلق غمیدین غمی امیر علیشیر نوایی خواستار دوستی و همدلی میان انسانها، رفع کدورتها و دشمنیهاست. او اهل عالم را مخاطب قرار داده و میگوید که دشمنیورزیدن با همدیگر کاری شایسته برای انسان نیست با هم دوست و همدل شوید که اصل کار این است: عالم اهلی، بیلیـنگیز کیم ایش ایمس دشمن لیغ یار اولینگ بیر ـ بیرینگیزغه که ایرور یارلیغ ایش» (لبیب، 1395). برای این عجیب نیست که او بهعنوان مقام اول سیاسی کشور، چند کتاب به فارسی و ترکی دربارۀ عشق مینویسد. فرهاد را بر خسرو در داستان خسرو و شیرین برتری میدهد و همین طور در دیوانش بیش از هر نامی، نام مجنون و لیلا و فرهاد و دیگر عشّاق آمده است. ظاهراً او عشق را سیاستی میدانسته که میتوان با آن و بهوسیلۀ عشق مجازی به عشق همگانی و عشق به نوع انسان و همۀ عالم رسید.
ویرانگر دانستن خشونت
خشونت، ویرانگر سامان اجتماعی است و مانع مدیریت اجتماعی میشود. خشونت در کوتاهمدت شاید قدرت بیاورد اما در بلندمدت به تباهی میانجامد. این عدم خشونت است که قدرت میآورد. «او انصاف و عدالت را پایههای بنیادی سیاست میشمارد و باورمند بود که در زمین سیاست جز عدالت و انصاف هیچ تخمی رشد نمیکند و به بار نمینشیند. بنابراین جهاندار پخته و آزموده کسی است که بذر انصاف بیفشاند.» (عابد، 1395) همین گونه است که در مدحش، شاه را به بخشیدن کسی تشویق میکند که قصد جان او را کرده و در نامهاش به خواجه عبدالله مروارید که جانشین او در هنگام سفر است مینویسد: «عجزه و زیردستان را به شفقت و دلجویی بنوازند و کار خاکساران را به مرحمت و نرمگویی بسازند و به سخن درشت دل درویشان را نخراشند… در جزای عمل بد از شرمساری روز قیامت اندیشه نمایند. از بدکرداری ابنای جنس، هرچه بینند فراموش کنند… و جهت مصحلت دنیا با هم نستیزند و چون به حالشان غم رسد، صبر و تحمل گزینند.» (نوایی، 1395)
مدارا با عقاید و مذاهب مختلف
برای این است که «شیعه و سنی در هرات با مدارا زندگی میکردند. هندوها و یهودیها هم آزادی زیستن و عادت داشتند و هم آزادانه به دعوت کیش خود میپرداختند.» (کوهی، 1395) شاید یکی دیگر از دلایل جدی مدارای مذهبی در دورۀ تیموریان، بخش یاسای قضا در آن دوره باشد. یاسای چنگیزی، قانونی مغولی بود که آزادی عقیده و آزادی تبلیغ عقاید را تضمین میکرد. همین دلیل هم باعث شده بود تا اسلام جایگزین رسمی عقیدۀ دربار شود و بهعلاوه، مذاهب دیگر مثل مسیحیت، یهودیت و هندویزم نیز هر کدام، راهی برای نمو داشته باشند و کسی مزاحمشان نشود. در دورۀ نوایی که سیستم قضا را قضّات زیر نظر صدور و بالأخره تحت قیادت شیخالاسلام دربار اداره میکردند، علاوه بر قوانین شرعی اسلام، قوانین عرفی بهجامانده از تأثیر یاسا نیز قبول و اجرا میشد.
تبدیل نطفۀ معنوی دین به یک استراتژی سیاسی ـ اجتماعی
«جمع بین دین و دولت (مذهب و سیاست) یکی از اصول ثابت فرهنگ اسلامی است و در طول تاریخ اسلام، رهبران جنبشها و حاکمان… مکرر کوشیدهاند تا هدفهای سیاسی را با دلایل مذهبی مستدل دارند و یا جنبشهایی را که از نظر سیاست مطابق دلخواه نبوده، با وسایل و امکانات مذهبی سرکوب کنند.» (ستاری، 1370). مورخان دربارۀ عقاید مذهبی امیر علیشیر، آرای متفاوتی ذکر داشتهاند. شماری او را پیرو تشیع و گروهی وی را از جمله باورمندان به تسنن برشمردهاند. دستهیی نیز او را یک صوفی صافی و یا فردی که در هیچ گروه مذهبی قرار نمیگرفت و تنها دارای گرایشهای صوفیانه بود، شناختهاند. اما به باور امیر نعمتی لیمایی: «امیر علیشیر نه پیرو تشیع و نه پیرو تسنن و نه یک صوفی تمامعیار بود؛ او تنها فردی دیندار و مبادی آداب بود که سرشت اندیشهاش به دور از هر گونه عامیگری و آمیختهیی از تشیع، تسنن و تصوف بود و به تمامی گروههای یادشده به یک چشم مینگریست». (نعمتی لیمایی، 1393).
امیددادن به مردم دربارۀ زندگی و خوشبختی
نوایی در همۀ آثارش سعی میکند امید را بهعنوان سرمایۀ خوشبختی بشناساند، امیدی صوفیانه که عالم در سایۀ مرحمت الهی خفته و این امید که قهر خدا عین لطف اوست و هیچ شکستی به معنای نابودی نیست. برای این از موسیقی و طنز و نقاشی و هنرهایی که شادی میآفرینند بهعنوان یک سیاست کلی حمایت میکند؛ چراکه به نظر شرح حال نویسان، نوایی معتقد بوده جامعه با شادی و نشاط میتواند پویا و امن باشد و برعکس غم، نومیدی و سرکوفتگی در پی دارد. او می و مغبچه و رندی و موسیقی و طرب و مستی را بهعنوان نشانههای شادمانی میستاید.
ای میفروش از می و مستی و سرخوشی
یک جام پر به من، پی دفع خمار بخش (دیوان نوایی، 1375)
جز مطرب و می مساز حاصل ای دل
یک یک گفتم گوش کن ای دل ای دل (دیوان نوایی، 1375).
ساختارسازی برای حکومت
ساختار حکومت را که پیش از آن امیرتیمور با زیرکی سیاسی خاص خودش تنظیم کرده بود و به دوازده بخش تقسیم کرده بود، امیر علیشیر نوایی به سیوچهار بخش افزایش داد. امیرتیمور در مرتبۀ اول، اجتماع سادات و علما و مشایخ و فضلا را نهاده بود، باقی مراتب بدین شرح است: دوم: عقلا و اصحاب کنکاش؛ سوم: ارباب دعا؛ چهارم: امرا، سرهنگان و سپهسالاران؛ پنجم: سپاه؛ ششم: خردمندان و معتمدان راسخالاعتقاد؛ هفتم: وزرا، کُتّاب و منشیان دیوان سلطنت؛ هشتم: حکما و اطبّا، منجّمان و مهندسان؛ نهم: محدثین و ارباب اخبار و قصص؛ دهم: مشایخ و صوفیان و عارفان؛ یازدهم: ارباب صناعت و دوازدهم مترددین و مسافران. (حسینی تربتی، 1269).
در این تقسیمبندی، هیچ جایی برای مردم عوام، کشاورزان، مالدارن و دیگر گروههای اجتماعی وجود ندارد. جدا از آنکه بخش عمدۀ این مراتب، نژادی میباشد. اما نوایی این ساختار را سعی کرد توسعه ببخشد، جدا از اینکه نوایی خود پادشاه نبوده است، بلکه رتبۀ وزات داشته و این نشاندهندۀ یک تغییر اجتماعی بزرگ دیگر نیز توسط او به شمار میآید. او طبقات معمول اجتماع را شناسایی و به هر کدام رسمیت داد و حدود هر گروه را بهاضافۀ سلطان و خانوادۀ شاهی، تعیین کرد تا زمینۀ دستدرازی و ظلم را محدود کند. این در ادامۀ سنت دیگری است که در آن ایام مرسوم بوده و به آنها مرامنامههای صنفی یا فتوتنامهها گفته میشدند. در این کتابها، اخلاق شایسته و بایستۀ هر صنف تحریر میشده؛ و سران هر صنف میبایست این مرامنامهها را مرتب کرده و به تأیید امیر نوایی میرساندهاند. بدین ترتیب امیر نوایی برای هر بخش از ساختار جامعه که در نظر گرفته بود، نوعی منش جوانمردانه و صوفیانه نیز در نظر گرفته بود. این همان تسرّی تصوف به همۀ اجتماع بود که او به مدد استادش جامی، آن را پیریزی کرده بود. علاوه بر اینها که خصوصیات کلی کار و کردار اقشار اصناف است، دربارۀ قشرهایی که بهنحوی بیحد شمرده میشدند، خود رسالههایی نوشت. یکی از آنها رسالۀ «محبوبالقلوب» و دیگر «سیرالملوک» که در آن سعی شده به سلطان و خاندان شاهی نیز حدود آداب و چگونگی رفتارشان را گوشزد کند. (سیروف، 1326).
نقد وضع موجود
نوایی یکی از راههای اصلاح اجتماعی را در «نقد بیرحمانۀ همه چیز» میدانست. برای همین سعی میکند از دربار تا خود شاه و دارندگان صنفهای مختلف اجتماعی را به بوتۀ نقد بکشاند. او بهعنوان امیر کبیر دربار، به جای ملاحظهکاری نسبت به اعیان و اشراف و حتا خود شاه، سعی میکرد علاوه بر نوشتن دستورالعمل، حال موجودشان را نیز نقد کند.
نتیجهگیری
این نوشته تنها تلاشی ابتدایی برای شناساندن بعضی از مؤلفههای فکر سیاسی امیر علیشیر نوایی است. فکری که بر اساس آن، نوایی توانسته بود مملکتی بحرانزده را بعد از جنگ بین فامیلی و در بحبوجۀ جنگها و لشکرکشیهای پیدرپی همسایگان و غیرهمسایگان، امن و آرام و آباد نگاه دارد. این امنیت بیش از همه مرهون نظمی بود که او برای اجتماع و سیاستورزی سنجیده بود، راه توطئهگران را بسته بود و مرجعیت مشروع را به ارباب تصوف که اهل مدارایند، سپرده بود. علما را به امور علمیتری چون تحقیق و ترجمه و طب و مهندسی و غیره مشغول و منتفع کرده بود که احساس مهجوری نکنند. شاعران و هنرمندان را در محور همه چیز نهاده بود که روان جامعه را بازسازی کنند؛ و برای طبقات اجتماعی، چارچوب وظیفوی تعیین کرده بود. کتابهای مهم و مرجع را یا خودش تألیف کرده بود یا سفارش داده بود دیگر نخبگان بنویسند تا الگویی رفتاری و فکری برای آحاد جامعه معرفی کرده باشد. برای همین از طبقاتالصوفیه تا فتوتنامهها و تاریخها و کتابهای ادویه و کیمیا و طب و نجوم و مراسم دینی مثل روضةالشهدا و امثالهم را خرج نوشتن و نشر داد و کتابهایی چون کلیله و دمنه و فلسفۀ یونان و فلسفۀ شرق و غیره را دستور داد ترجمه کنند. و بالأخره اینکه توانسته بود دو زبان رسمی را با هم بدون خلل به دیگری، پویا و شکوفا کند و کشور را برای مدتی طولانی از هر جنگی چه در داخل و چه در خارج، برحذر دارد. برای این امیدوارم به همت استادان دانشگاه و آکادمی و اهل فضیلت و دقت، دربارۀ هر کدام از این نکتهها به تفصیل، نوشته و پژوهش صورت بگیرد.