صنایع دستی، دست دوزی وخیاطی از جمله پیشه هایست که اغلب زنان روستایی و گاه زنان شهری که اجازه کار در بیرون از خانه را ندارند ویا زمینه کار برای شان در بیرون از محیط خانه مهیا نیست به آن مشغول اند و یک راه درآمد نفقه خانواده شان را تشکیل میدهد. برای خانوادههای زیادی در افغانستان دست دوزی و تولیدات صنایع دستی و کار در خانه زمینه درآمد و امرار حیات است. این کار به گونه سنتی آن به پیش میرود و فرهنگ عمیق هر منطقه در آن به نمایش گذاشته میشود. هنریست که سالها خواستهای مردم در آن برآورده شده و محبوب آنان بوده و است. با وجود بازار گرم برای کالاهای وارداتی که اصلا نقشی از فرهنگ اصیل افغانستان در آن دیده نمیشود، بازار صنایع دستی در داخل کشورکمتراما در خارج از کشور پررنگ به نظر میرسد زیرا زیباییهای کار شده در آن نماد زحمت و تلاش زنانیست که در کنار کارهای خانه به فکر شانه شدن برای همسر، پدر و اولادهای شان اند. نماد یک فرهنگ بزرگ است که قرنها جریان داشته است و بیانگر یک هویت است به همین منظور آنانیکه به دور از فرهنگشان زندگی دارند در مهاجرت به این پی بردهاند که حس وابستهگی به فرهنگ بزرگ چیست؟ علاقه دارند نشانی از شاأن هنری فرهنگشان را با خود داشته باشند و آنرا به نمایش بگذارند.
اما ساخت این صنایع در یک کشورناامن و جنگ زده مثل افغانستان بیشتر زحمت دارد تا فایده، جنبه سودزایی آن خیلی کمتراز زحمتیست که برای آماده ساختن آن کشیده میشود. این کار اغلب توسط زنان و دختران صورت میگیرد. زنانیکه بیشتر وقتشان در خانه صرف کار میشود کمتر از بازار آگاهی دارند و کمتر زنانی جراآت میکنند کارهای ساخته دست شان را در جاییکه از خودشان باشد به فروش برسانند و صاحب کاروبارخود باشند و اگر هم اتفاق افتاده است با چالشها و موانع مواجه شده و نتواسته ادامه داشته و پیشرفت کنند. اکثرا زنان در خانه با خیاطی و دست دوزیهای شان تلاش میکنند تا سهم کوچک اما مشقتبار خود را در تامین معیشت خانواده در کنار مرد خانواده شان به عهده بگیرند. و من همیشه ناظر این قصه در ولایت غزنی بودم که زنان شب و روز در کنار کارهای خانه تلاش میکردند وقتی برای دست دوزی و صنایع دستی که از مادران شان آموخته بودند پیدا کنند و با اندک پولی که از آن کار شبانه روزی شان بدست میآوردند، کمکی کرده باشند.
همیشه آرزو داشتم کار بزرگی برای همنوعان خود انجام دهم و این اراده ام بلاخره باعث شد مرا از غزنی به کابل بکشاند. دختری هستم که در این کشور در دو رشته (حقوق و اقتصاد) تحصیل کرده ام و از دانش اندوختهام توانستم صنایع دستی “گلنگار” را که در آن دست دوزیها و صنایع دستی زنان هم وطنم است به فروش برسانم و برای آن بازار فروش ایجاد کنم. حدود یک سال از این کارم میگذرد و خوشبختانه مستقیما برای 25 زن زمینه خود کفایی از این طریق را به وجود آوردهام. انگیزه این که خواستم جایی برای فروش صنایع دستی زنان تاسیس کنم این بود که من تحصیل یافته رشته اقتصاد هستم و دوست داشتم بعد از تحصیل عملن وارد بازار شده به صورت مسلکی کارهای اقتصادی خود را شروع کنم. از طرف دیگر همیشه شاهد بودم در جامعهیی که در آن زندگی میکنم کار در بازار برای خانمها چالش است و من میخواستم این چالش از میان برداشته شود. همچنان صنایع دستی که توسط زنان با ظرافت خاص و دستان نحیف زنان آماده میشد میدیدم که مفاد آن برای شان نمیرسید. در ضمن رفته رفته فروش کالاهای وارداتی سرعت گرفته و بازار این صنایع در حال کمرنگ شدن بود، در بسیاری جاها دیگر حتی اشتیاقی برای دست دوزی و فرهنگ اصیل لباسهای سنتی در حال از بین رفتن بود لذا من خواستم تا با شروع کار در بازار هم این چالش خود ساخته جامعه را پایان دهم و هم زمینه فروش و اشتغالزایی را برای یک تعداد خانمهایی که نا امید از فروش محصولات شان بودند را فراهم نمایم.
دلیل اینکه از میان این همه کار چرا صنایع دستی را انتخاب کردم تا رونق دهم؟ علاوه بر بعد اقتصادی آن که برایم متصور بود و بخش مهمی از تجارتم محسوب میشد، بعد معنوی وعلاقه ام در زنده نگهداشتن فرهنگ اصیل لباس وطنی بود، زیرا خود را مسوول احساس میکردم تا حداقل از نابودی این فرهنگ زیبا جلوگیری کرده باشم. زیرا من به این باور رسیدهام که با تغییرات اجتماعی تفاوتهای زیادی در نوع پوشش و لباسها آمده است و این آهسته آهسته باعث دوری از استفاده این هنرهای دست ساخته میشود. من به این باورم که نفوذ لباسهای وارداتی نباید یک فرهنگ را به باد فراموشی ببرد لذا در طرحهایی که آماده میکنیم نظر جوانان امروزی را بیشتر مد نظر میگیریم.
در کنار لباسها و اشیای مدرن هویت فرهنگی باید حفظ شود و برای حفظ آن باید بازاری وجود داشته باشد تا این محصولات به فروش برود و چرخهی آن از کار نیافتد. باوجود چالشهای زیادی که سد راه من بود با حمایت پدر، مادر و دوستان پیش رفتم و این حمایت کمکم کرد تمرکز بیشتر روی کارها و پیشرفتهای کاری خودم داشتم تا چالشهای موجود.
من خود کفایی اقتصادی و استقلالیت مالی را از عوامل تاثیرگزار بر زندگی، روان، انگیزه استقلالیت و جراات میدانم. با آغاز فعالیت در بخش صنایع دستی توانستم هم استقلالیت مالی خود را بدست بیاورم و هم برای همنوعان خود بازارکار و فروش محصولات شان را ایجاد کنم. ایجاد زمینه کار برای خانمها یکی از اهدافم بود که خوشبختانه توانستم به آن برسم.