شاید کمتر کسی در هرات پیدا شود، نام چهارسو را نشنیده و یا در آنجا نرفته باشد. دکانهای زیبای گلی، فروش و ساخت وسایلی قدیمی از خصوصیاتی است که این مکان تاریخی را دیدنیتر کرده است.
به چهارسو میروم همانجا توقف کرده و به چهارسوی خود میبینم، یک سوی این چهارسو که کمی جوش و خروشش زیادتر چشمم را گرم کرده و مرا به طرف خود میکشاند، دکانهای قدیمی گلی و خشتپوش با پنجرههای چوبی ، چهرهی هرات قدیم را به چشمانم مجسم میکند.
قدمهایم آرام برداشته میشود، چون چشمهایم به در و دیوار این دکانها خود را مصروف کرده است، کمی جلوتر میروم، دود و بوی کباب خود را بر مشامم میزند، کمی دورتر مردی مسنی مصروف پختن کباب است.
از میان دکان کبابیاش صدای موسیقی با صدای بلند درحال پخش است، وقتی به دستان این پیرمرد کبابی نظر میاندازم میفهمم که پکه زدن کاکا جان، موسیقی در حال پخش را همراهی میکند. این طرف دکان کبابی یک دکان پرنده فروشی است، صدایی چهچه پرندههای خوشآواز از این دکان پرنده فروشی با موسیقی دکان کبابی و بوی دود کباب در هم آمیخته، فضا را چنان برایم خوشآیند کرده است که پاهایم در جا میخکوب شده و قصد رفت ندارد.
شاید شما نیز وقتی رهگذر این کوچه شوید، صدای قناری از دکانهای پرنده فروشی با صدای موسیقی از دکان کاکا کبابی، طنین انداز گوشهای شما شود و برای تان خوش آیند باشد. دکان قالینهای دستی وطنی، دکان چاقو سازی، دکان چادر برقع.
از پیش این دکانها رد شدم چشمانم درون همهی این دکانها را بازرسی کرد. مرد چاقوساز داخل دکان چاقوسازی خود به فکر فرو رفته و چاقو نمیسازد، شاید کسی چاقو نمیخرد و بازارش خراب است. دکان چادرهای برقع مزدحم است، مردی با ریش بلند و دستار سیاه در حال چانه زدن با برقع فروش است، برقع فروش، برقع را 700 افغانی میگوید ولی مشتریش آن را 600 افغانی میخواهد، آنها در حال چانه زدن بودند. دکاندار با گویش هراتی قسم میخورد. « ماما جو اگر از یک بیستی زیاد فایده گیروم گوشت خوک شه.»
از مقابل دکان قالینهای دستی وطنی که رد شدم دکان خالی بود، آفتاب از کلکین چوبی این دکان بر این قالینها تابیده بود و جلایش میداد. در کنج این دکان عکس احمدشاه مسعود در دل یک قالین به اندازهی یک جانمازی حک شده بود.
آن سوی خیابان را دیدم بر شیشهی یک آرایشگا نوشته بود « آرایشگاه پیرمردان»، کنجکاو شدم، حرکت کردم تا ببینم آیا فقط این آرایشگاه فقط برای پیر مردان است؟ در میانۀ خیابان رسیدم « دیید، دیید» سه چرخ بود، کمی از تایرش به من اصابت کرد.
راننده با صدای بلند سرم داد کشید: « لالا کشتیهای تو غرق شده» معذرت خواستم، به آرایشگاه پیرمردان نزدیک شدم… واقعا آرایشگاه پیرمردان بود. پیرمردی با قیچی آرایشگر چانه خود را بالا گرفته بود، آرایشگر قیچی خود را بین ریش او فرود میبرد مقداری از موی سفید به زمین میریخت. چند لحظه این عمل تکرار شد و تکرار.
مرد پیر از زیر قیچی آرایشگر پیر نجات یافت و موقع خدا حافظی 10 افغانی به آرایشگر داد و رفت. گفتم کاکا جان چرا اینقدر پول کم میگیری، جوابم را داد. « بچیم من از کسی پول معین دریافت نمیکنم ،10،20، 30 افغانی یا هیچ نمیده.» اما انگار این آرایشگاه مشهور است، مشهور به نوع خاصی از مشتریان و مشهور به پول نگرفتن و سهل گرفتن برای کسانی که میآیند و زیر تیغ سلمان میروند.
آرایشگاه پیرمردان یک مکان کاملا دلپذیر و خوشآیند است، دیوار آرایشگاه پر از قفسهای است که داخلش پرندگان خوش آواز نگهداری میشود. یک گوشهی این آرایشگاه کلاسیک و قدیمی رادیویی با رنگ آبی گذاشته شده و از داخل بلندگوهایش آواز ساربان به گوش میرسد. آواز ساربان با آواز قناری و طوطی و پرندههای دیگر این آرایشگاه به طور همزمان فضای آرام بخشی را به وجود آورده است. کاکا آرایشگر میگوید تمام مشتریهایش جوانان دیروز اند و جوانان امروز هیچ به سراغاش نمیآیند چون این مدلهایی که تازه ایجاد شده را یاد ندارد.
دستار سفید، صورت لاغر و چروک شده با اندام قوز کرده نشانههای مردیست که منتظر است تا نوبتاش برسد. او هیچ وقت به کاکا آرایشگر که مشهور به نوراحمد سلمان است پول نمیدهد. از خود نور احمد سلمان دلیل این کارش را پرسیدم، نیشخندی زد، گفت: « هر کس پول نداشت، اکر یک وقتی به گیرش آمد میاره، اگر نیاورد خدا مهربانه.»
از این کار کاکا آرایشگر خوشم آمد، مردی با دکان کهنه و زندگی بخور نمیر از مردان فقیری هم سن و سال خود پول دریافت نمیکند. طرف دیوار دیدم پرندهی کوچکی بین قفس اینسو و آنسو میپرید. در رادیو ساربان میخواند.
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی بر قلب من و چون دود برفتی
من هم دیر نماندم زود رفتم تا مزاحم کار کاکا آرایشگر در« آرایشگاه پیرمردان» نشوم.
Notice: Undefined offset: 0 in /home/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336
Notice: Trying to get property 'term_id' of non-object in /home/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336