در آستانهی فروپاشی شوروی که فضای سیاسی معرفی شدهی گورباچف آخرین رییس جمهور و صدر هیات رییسهی کمیتهی مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سوسالیستی تحت عنوان «گلاسنوست» موجب خیزیش مناقشات خفته در زیر خاکستر و سرکوب شده با مدیریت خاکستری سیاسی – امنیتی نظام شوروی بود، آرامش منطقهی قفقاز را برهم زد.
در منطقهی قفقاز که آن را موزاییک اقوام مینامند، از گذشتههای دور اقوام متعددی در کنار هم زندهگی میکرده اند که این اقوام با ترکیب گوناگونی خود تا پیش از انقلاب اکتبر 1917 با هم در صلح و آرامش می زیستند و اگر نزاعی در میگرفت، ساختار جوامع آن را مدیریت کرده و موجب ادامهی حیات مسالمتآمیز در سایهی گفت و گو میشد. شورویها با خود بحران را نیز به همراه آوردند. سه جمهوری مستقلی که در دورهی پس از سقوط امپراتوری تزاری روسیه در نتیجهی انقلاب اکتبر در قفقاز تشکیل شده بود، میتوانست عصر نوینی از حکومت و سیاست را در منطقه جاری و ساری کند. ولی بعد از گذشت دوسال از استقلال سه جمهوری مستقل آذربایجان و ارمنستان و گرجستان، نیروهای سرکوبگر انقلابی که در سال 1920 موفق به فرونشاندن وحشیانهی ندای اسقلال طلبانهی ملتها و اقوام درون امپراتوری شده بودند، متوجه قفقاز شدند و این آخرین مناطق دور دست و به دور از مراکز سیاسی مسکو و سنتپترزبورگ را قلع و قمع و مخالفان را اعدام و قلمها را شکستند و با اعدامها و تبعید ها و مهاجرتهای اجباری و اختیاری، قفقاز را بخشی از شوروی کردند.
در سال 1988 جرقهی تفرقه در استان خودمختار قرهباغ کوهستانی(به روسی ناگورنو کاراباخ)، واحدی عمدتا ارمنینشین در ترکیب جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان شوروی، آتش بر خرمن هستی زد. تعدادی افراطیون ارمنی به دنبال ادعای ارضی ناشی از اندیشههای راتزل و پیروان او در آلمان نازی، این بار خواستار استقلال یک استان 150 هزار نفری (محصور در خاک آذربایجان شوروی) از آذربایجان یا پیوستن به ارمنستان شدند و به بهانهی تعیین حق سرنوشت، قصد مظلومنمایی داشتند و به بهانهی این که در بین مسلمانان آذری آنان مورد ظلم و ستم مضاعف هستند، نظر جامعه جهانی را از طریق لابیهای ارمنی در اتحاد شوروی و دیگر نقاط جهان به ویژه در ایالات متحده و فرانسه به خود جلب کردند. حال آنک ه مدارک و اسناد نشان میدهد که این استان خودمختار جمهوری شوروی آذربایجان با بهرهگیری از خودمختاری دورهی شوروی، سطح زندگی بالاتری نسبت به متوسط جمهوری را دارا بودند.
این آتش که بر خرمن منطقه زده شد، موجب بروز جنگ و خونریزی شد. ارامنهی قره باغ به ناگهان تبدیل به کشوری قدرتمند شدند و با نیروهای ارتش سرخ بازمانده از شوروی در منطقه، نیروهای نظامی ارمنستان و مزدورانی دیگر، منطقه را به آتش کشیدند که در نهایت حدود 30 هزار کشته و صدها هزار زخمی بجا گذاشت و موجب آوارگی بیش از یک میلیون نفر از مردم هر دو سو شد.
ارامنهای که در بین مسلمانان در باکو و سومقاییت دو شهر بزرگ و صنعتی آذربایجان با صلح و دوستی زندگی میکردند، به ناگهان تبدیل به دشمن همدیگر شدند. در ارمنستان بیش از 300 هزار نفر آذری زندگی میکردند که در اثنای بروز کینه و نفرت قومی، ناگزیر و وادار به ترک ارمنستان شدند و دارایی و املاک و هستی خود را از دست دادند و همین مسایل و فلاکت دامنگیر ارامنهای شد که ناگزیر به ترک خاک آذربایجان شدند. نگارنده در سفرهای متعدد به این منطقه هم از آذربایجانیهای رانده شده از ارمنستان و هم ارامنه رانده شده از آذربایجان شنیدم که خواهان بازگشت به همان دورانی هستند که در کنار دوستان خود زندگی میکردند. حتا یک خانم ارمنی متشخص و شاغل در پست دولتی در ایروان، رانده شده از باکو به بنده گفت که هنوز دوست دارد دوباره به باکو بازگردد و در میان دوستان مسلمان خود در آنجا زندگی کند. این جنگ هیچ بوی مذهبی نداشته و ندارد فقط قلمروخواهی (territorialism) ایدیولوژیک بیارزش و مناقشه برانگیز تعدادی از جریانهای افراطی از هر دو سو بود که موجب این فلاکت شد. نزاع دو طرف با پادرمیانی شورای امنیت سازمان ملل و ماموریت سازمان امنیت و همکاری در اروپا، گروه مینسک زیر نظر همین تشکیلات اروپایی به ریاست مشترک ایالات متحده، فرانسه و روسیه موجب اعلام آتش بس در ماه می 1994 شد.
از آن زمان تا ماه سپتامبر 2020 وضعیت نه جنگ و نه صلح در منطقه برقرار بود. گاهی در مقاطعی درگیریهایی در خط تماس روی میداد و به ابتکار گروه مینسک نشستهای دوجانبه و چند جانبه برای مصالحه صورت می گرفت که همه بی نتیجه ماند.
در کنفرانسی به نام «امنیت در قفقاز » که در ایروان برگزار شد، در سخنرانی خود یاد آور شدم که در نیمه دوم قرن هجدهم، در قفقاز نوازندهای دوره گرد(عاشوق) ارمنی به نام «سایات نووا» (ظاهرا از عبارت فارسی صیاد نوا) فعالیت داشت که به سه زبان آذری، ارمنی و گرجی(یسه زبان عمدهی ملتهای قفقاز جنوبی) که الفبا، دستور زبان و منشای کاملا متفاوت و مغایری با هم دارند، شعر میسرود و آواز میخواند و در بین سه ملت در رفت و آمد بود. هر سه ملت او را شاعر و نوازندهی ملی خود می دانستند. گفته می شود در زمان لشگرکشی آغا محمد خان به تفلیس برای سرکوب طغیان و استفلال خواهی شاه گرجی (هراکلی دوم) از ایران، در میانهی ماجرا کشته شده است. اکنون مزار او در تفلیس در جوار کیلیسای ارمنی است. قفقاز میباییست سایات نووایی دیگری میآفرید تا از جنگ جلوگیری کند.
شروع جنگ از سوی آذربایجان در ماه سپتامبر 2020 نقطهی آغازی برای تحولی در خاتمهی منازعات قومی و ارضی شد. آذربایجان که در سیاست خارجی خود خواستار حل مساله از طریق گفت و گو و از مجاری دیپلماتیک و سازمان ملل بود و این سیاست را از 1994 با وجود اشغال 20 درصد از خاک خود توسط ارتش ارمنستان دنبال میکرد، توانسته بود ضمن تحمل این شرایط، اقتصاد خو را بازسازی کرده و ارتش ملی خود را با آموزش و تجهیز سلاحهای مدرن تقویت کند، با قدرت تمام در عرصه بپا خاست. پیروزیهای به دست آمده منطقه را با شگفتی روبرو کرد. پهبادهای ساخت ترکیه و اسراییل و مشاوره نظامی ترکها و عزم راسخ ارتش توانمند آذربایجان موجب کسب پیروزی در مرحلهی نهایی نبرد شد. ولی ناگهان روسیه وارد صحنهی سیاسی نظامی شد و بدور از ساختار سازمان ملل، اقدامی یکجانبه را انجام و خود یکهتاز عرصه شد و با اعزام دوهزار نیروی نظامی پشت پا بر همه ساختار نظام بین الملل زد، همان گونه که در اشغال نظامی و انضمام شبه جزیرهی کریمه از ترکیب قانونی و حقوقی جمهوری اوکراین انجام داده بود، این بار نیز وارد عرصه شد. مدلی از آنچه در گرجستان بر سر جدایی جمهوری خود مختار آبخازیا و استان خودمختار اوستیای جنوبی از ترکیب قانونی وحقوقی جمهوری گرجستان پدید آورد و استقلال فرزندان غیر قانونی خود را به رسمیت شناخت و با آنها روابط دیپلماتیک برقرار کرد. مدل پوتینسیم با داشتن کرسی دایم شورای امنیت سازمان ملل اگر برای 4 عضو دیگر هم رخ بدهد، با جهانی متفاوت روبرو خواهیم شد. ما در منطقه به پوتین نیاز نداریم، ما سایات نووای دیگری میخواهیم که بین ملتها دوستی و عشق گسترش دهد. زنده باد صلح و دوستی ملل.