تاجیکستان امروزی به همراه بخش شمالی افغانستان امروزین و بخش شمال شرقی ایران امروز، در روزگاران گذشته، منطقۀ «خراسان بزرگ» را تشکیل میداده اند. زبان رایج امروز مردم ایران و افغانستان و تاجیکستان نیز شکل قوامیافته و متطوّرِ لهجۀ اهالی خراسان بزرگ (دری) در سدههای آغازین دوران اسلامی است. «در تاریخ زبان فارسی سه دورۀ مخصوص قید میشود؛ فارسی قدیم، فارسی میانه، و فارسی نو. زبان تاجیکی از گروه ایرانی عایلۀ زبانهای هند و اروپایی در ر.س.س.(شوروی)، تاجیکستان، در بعضی رَیانهای (ناحیههای) ازبکستان، قرقیزستان، این چنین در بعضی ناحیههای ایران پهن است.( حسیناف، ح، شکورآوا، ک، لغت ترمینهای زبانشناسی، 1938، ص 256)». علاوه بر این پیوند زبانی، بخش اعظمی از اهالی این سه کشور فارسیزبان کنونی (تاجیکستان، ایران و افغانستان) از نژاد آریایی هستند و ترکان نیز با توجّه به همین تفاوت نژادی، مردمان سرزمینهای فرارود را تاجیک (تازیک) نامیده اند؛ زیرا تاجیکانِ فرارود، با توجه به پیوند نژادی و فرهنگی با دیگر اهالی خراسان بزرگ، پیش از ترک نژادان با فرهنگ و تمدّن اسلامی (عربی، تازی) آشنا شده بودند. با وجود مرزهای سیاسی فعلی که خراسان بزرگ را به سه بخش (و بلکه بیشتر) تقسیم کرده است، بر مبنای همین همریشگی، پیوند روحی و معنوی عمیقی در فرهنگ اهالی این سه کشور به چشم میخورد. شعر نیز که یکی از وجوه فرهنگ هر ملّت است، از نمایش این دغدغهها و علایق مشترک غافل نمانده است.
تا قبل از بروز انقلاب اکتبر 1917 م، در شوروی، نگارش تاجیکزبانان با خط پارسی بوده است که امروزه تاجیکان آن را «خط نیاکان» مینامند. امّا با تحولات سیاسی، این خط، به خطی مأخوذ از الفبای روسی ـ سیریلیک ـ تغییر شکل یافت. پس از آن به مدّت هفتاد سال ارتباط میان تاجیکستان، ایران و افغانستان قطع شد و تاجیکان با فرهنگ مکتوب نیاکان خود بیگانه شدند. امّا بعد از فروپاشی نظام سوسیالیستی شوراها، دوباره پیوند تاجیکستان با سرزمینهای همزبان و همفرهنگ خود آغاز شد تا جایی که هماکنون بسیاری از آثار فرهیختگان و ادیبان بزرگ سه کشور همزبان با دو خط فارسی و سیریلیک در هر سه کشور به نشر میرسد و در دسترس علاقمندان و مخاطبان مردم سه کشور فارسی زبان قرار میگیرد. به تازگی نیز از طرف انتشارات «دانش» آکادمی ملی علوم تاجیکستان، کتاب «فولکلور تاجیکان افغانستان» اثر استادان: احمد روزی و صلاح الدین فتح اللهاف به دو خط سریلیک و فارسی به نشر رسید. این کتاب دارای یک مقدمه است که مولفان آن در بارۀ آثار و کتب نشر شدۀ فولکلور افغانستان از طرف فولکلورشناسان تاجیکستان و افغانستان، نکاتی مفید و ارزشمندی را ارائه داده اند. مواد این کتاب را ژانرهای فولکلوری از جمله سرودها،رباعیات، دوبیتیها، میده دوبیتیها، شگون، ضربالمثلها، چیستانها، افسانهها و لطیفهها تشکیل داده اند که از طرف مولفان، در سال های 1963 – 1978 هنگامی که به عنوان مترجم در افغانستان مشغول به کار بوده اند جمعآوری شده است. این کتاب برای فولکلورشناسان، محققان و دانشجویان ادبیات، مرجع و منبع خوبی به حساب میآید. برگردان این کتاب به خط فارسی به عهدۀ بنده بود. در برگردان این آثار شیوۀ گفتار و لهجۀ گویندگان این آثار رعایت شده است. اما متاسفانه به دلیل عدم امکانات فونت زبان فارسی در رایانههای انتشارات دانش، برخی از نوشتهها به خط فارسی ناخوانا،ناهمخوان و بزرگ و کوچک آمده است. امیدوارم که در نشرهای آینده این مشکل از طرف انتشارت بر طرف بشود تا در نشر آثار دیگر به خط فارسی چنین مشکلی نداشته باشیم. این کتاب به خط سیریلیک 189 صفحه و به خط فارسی 193 صفحه، که در کل 382 صفحه است. همچنین دو کتاب دیگر با همین موضوع و با دو خط فارسی و سیریلیک که یکی از آنها از همین دو مولف و یکی دیگر از بنده در همین انتشارات آمادۀ نشر هستند. امیدوارم که زودتر به دست علاقهمندان و مخاطبان ادبیات برسد.
استادان: احمدی روزی و صلاح الدین فتح اللهاف دو فولکلور شناس ورزیدۀ تاجیک هستند که سالیان دراز در حفظ میراث فرهنگی تاجیکان خدمات شایانی کرده اند. و تاکنون از این دو فرزانه تاجیک بیش از 30 کتاب، و بیش از 200 مقاله در زمینه ادبیات شفاهی در تاجیکستان و بیرون از تاجیکستان به نشر رسده است. متاسفانه استاد صلاح الدین فتح اللهاف امسال در سن 86 سالگی بال سفر بستند و یار خود؛ استاد احمد روزی را تنها گذاشتند. امیدواریم که خداوند عمر استاد احمد روزی را افزون کند تا شاگردان ایشان همیشه از وجود ایشان فیض و بهره ببرند.
حکایهای از همین کتاب:
هر کس بد کند، به خود کند…
به وقت پادشاهی سلطانمحمود غزنوی، مولوی بادیانت و شخص شریف وزیر او بود. وی همیشه نصیحت میکرد که: «هر کس بد کند به خود کند به دیگران نکند». وزرای دیگر از این نشریۀ مولوی رشک میبردند و به او میگفتند:
–پادشاه به دیگران بد کرده میتواند و به خود نمیکند. چرا مولوی خلاف میگوید؟
روزی وزرای حسدخور بین خود مجلس آراستند که مولوی را به چه ترتیب به ظلم سلطان گرفتار کنند. ایشان به این قرار آمدند که مولوی را مهمان کرده به او سیر و پیاز خام بدهند تا دهان وی بویناک گردد و از تأثیر بوی بد نزدیک پادشاه نشود. آن چنان که قرار کردند، عملی ساختند و متّفقن به پادشاه گفتند:
–سلطانا، مولوی در غییاب شما بدگوی میکند. امروز او را نزد خود بخواهید، اگر در وقت با شما نزدیک شدن دهان و بینی خود را گرفت، گفتۀ ما حقیقت دارد.
سلطان مولوی را پیش خود خواست. مولوی آمد و مثل سابق نصیحت را شروع کرد، که:
–هر کس بد کند، به خود کند، به دیگران نکند.
پادشاه گفت:
–امروز گوش من خوب نمیشنود، پیشتر بیا.
مولوی نزدیک شد و از شرم بوی سیر و پیاز دهان و بینی خود را گرفت. پادشاه یقین کرد که گفتۀ وزرا حقیقت است، ولی چیزی نگفت. کاغذ و قلم گرفته نوشت، که: «جلّاد بداند! سر آورندۀ مکتوب را از تن جدا ساخته پوستش را از خاشاک پُر کرده به پیش من حاضر کنید»!
مکتوب را در پاکت انداخته سرش را مُهر کرد و به مولوی داد که به جلّاد ببرد. وقتی که مولوی از قصر بیرون شد، یکی از وزرای پادشاه به او و با طمع خلعت از کرامات شاهی مکتوب را از دست مولوی گرفت و طرف جلّادخانه تاخت. چون به نزد جلّاد رسید و مکتوب را داد، جلّاد گفت:
–بسیار خوب، فوری سرت را جدا خواهم کرد که امر سلطان واجب است.
وزیر در هراس شده گفت:
–آورندۀ مکتوب من نبودم، مولوی بود.
جلّاد گفت:
–امکان ندارد، زیرا نوشته شده است، که آورندۀ مکتوب را….
دفعتاً وزیر را به قتل رساند و پوست او را از خاشاک پُر کرده به حضور سلطان روان کرد. پادشاه که این حال را دید، در تعجب شد و مولوی را نزد خود صدا کرد. مولوی حقیقت حال را به پادشاه قصّه کرد. پادشاه گفت:
-با بدگویی وزرای خود، کم مانده بود که خون ناحق بریزم. حقیقت است که «هر کس بد کند، به خود کند، به دیگران نکند».