آداب و رسوم به مانند اعتقادات، باورها، اخلاقیات، قوانین، عرف و عادت، در آثار هنری هر جامعه به خصوص شعر و ادبیات، موسیقی و رقص انعکاس یافته است. ادبیات عامه که بخش اعظمی از فرهنگ هر جامعه است از این امر مستثنی نیست. در رباعیت عامیانۀ تاجیک، ما با مفهوم و موضوعاتی مواجه میشویم که رابطۀ مستقیم به آداب و رسوم مردم تاجیک دارد. در واقع بازتاب زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم تاجیک را در این آثار میتوان دید. در این نوشته تلاش میشود که چنین مقوله و مفاهیمی را بازیابی و برای مخاطبان و علاقهمندان به فرهنگ و هنر معرفی نماییم.
پنج و ده
نوع بازی است و آن هنگامی است که اگر چند نفر خواستگار یک دختر باشند، معمولا با چند عدد چوب یا سنگ که هر کدام از آن چوب و سنگها که به یکی از آن دوستان مربوط است در دست پنهان میکنند. و از آن کس که خواستار آنند سوال میکنند که اعداد را انتخاب نماید. با انتخاب اعداد چوب و سنگ آن مال همان کسی میشود که چنین شماره و اعدادی دارد.
ما پنج و ده ایم می گردیم از دنبالت
تو دانی خدا کدامشه در دل داری
کبک خانهگی
کبک خانگی نوعی کبک است که برای شکار در خانه پرورش مییابد و زمان جفتگیری کبکها، یعنی اوایل بهار از آن برای صید کبکهای دیگر استفاده میشود. و رسم شکار چنین است؛ که بیست روز، یا یک ماه قبل از شکار قفس کبک را با پارچهای میپوشانند. و زمانی که به تپهها و کوهها برای شکار میروند در همان جا به محض باز کردن روی آن قفس حالت مستی به کبک رخ میدهد. به همین سبب شروع به خواندن میکند و زمانی که کبکهای نر دورش جمع میشوند با توری که اطراف قفس درست شده است آنها را صید میکنند.
می ترسم از آن روز شوم از تو جدا مانندک کبک خانهگی در بندم
سیب:
رسم بوده است که عشاق هدیه و امانتی به نشانۀ عهد و وعده، به یک دیگر میدادند. همچون سیب یا انار، یا دستمال تا بر آورده شدن وعده، آن را نزد خود نگه میداشتند.
سیبت می تِیم تمام سیبم خالَهی پوچله شدَهی در گوشۀ رومالَهی
پوچله شدَهی در بویکاش ما مستیم با وعدۀ دادگیت هنوزم هستیم
اهمیت فرزند در تاجیکستان به عنوان نشانه
در تاجیکستان فرزند داشتن اهمیت زیاد دارد و آن را یادگاری و جاودانهگی خویش میپندارند و خانوادۀ بی فرزند را ناپسند میدانند.
در خرمن تازه دانهیی نیست اکه مه اجل آمدَهی بهانهیی نیست اکه مه
رسم وداع
رسم بوده است برای آنان که مسافر بوده اند، سینی و سبدی از گل میآوردند. مسافر دست در گلها میزد و چندین بار سینی و سبد را دور او میگرداندند به این منظور که گل با بوی مسافر در آمیزد. در غیاب مسافر هرگاه، آن گلها دوباره میشکفت، آن را خبری و پیغامی از سلامت احوال مسافر میپنداشتند.
در ره کولاب دو ارچه بر به برَهی اکه مه دیگر نمیبینم در سفرَهی
گل چینم و گل ریزم گرد کمرش شاید که به بوی گل بوبینم اثرش
مسؤلیت خواهران بزرگ
در تاجیکستان معمولا خواهران بزرگتر به براداران خردتر جامه میپوشانند و مسؤل آراستن پسران خرد، دختران کلان اند.
من صدقه شوم جنگل سیر زرگوشه
این دادرِ میدَهَ کِ کمزول پوشه
کمزول پوشه رنگی به رنگ می پوشه
من آینه شوم دادر ببینه روشه
باران سیلآور
از آنجا که اغلب روستاها در تاجیکستان در میانۀ کوهها و فراز و نشیب دشتها قرار دارد، بارش باران سیلآور است. و موجب بند آمدن راه ها و جادهها میشود.
کوگکِ سر شوخ ققره میزد به ناز
اکم سر رَوارَو جانم به گداز
خدای شیرین اوره به آسمان بداز
اِ اکۀ روارومه مهمان بساز
تابوت کبود
رسم نبوده است که تابوت را رنگ بزنند، یا بر آن نقش بکشند. نقش کبود زدن بر تابوت کنایه از نهایت سوگواری و بزرگی غم و حسرت صاحبان عزاست.
هرگاه بمیرم خاک کنید زودی به زود تابوت مرا نقش کشید نیل و کبود
کاروان گذرد پرسد: تابوت کی بود؟
« تابوت غریب نوجوان » – گویید زود
بهانۀ دخترکان تاجیک
دخترچهکان در اوقات نماز شام خود را با جامه و سُدره میآراستند و طفلان خرد خواهر و برادر را به بر گرفته، به تفرج بیرون میگشتند، لیک این ها همه بهانهآوری بود از برای گپ زدن با پسرکان و سرپوش نهادن بر دیدارها و قرارهای عاشقانه.
این بید بلند سایه نداره شینم اکۀ خودم بچه نداره گیرم
پادشاه کریم اِ اکه مه تی بچه سر دست کنم برم سر کوچه
دوزندگی
مرسوم بوده است که دختران اغلب در کار بافندگی بوده اند به نشان احترام و عشق برای خویشان یا نامزدشان و عروسی شان دستمال، جامه و پارچههای گلدوزی رنگارنگ میدختند. و آن را به نام آنها نشاندار میکردند.
سبزینه جوان در فراقت سوختم نومالک سان زرد به نامت دوختم
نومالک سان زرد دست لوچه شدهی
ما زنده حیات جای دگر جوره شدَهی
کوگ قوشه
قوشه به معنای جفت است و کبک قوشه نماد دو عاشق است که بی نهایت عاشق همدیگر هستند. در قدیم به خاطر فرهنگ سنتی معمولا دختران حق انتخاب همسر و عاشقی نداشتند و اغلب پدر و مادر آنها تصمیم گیرندۀ اصلی برای ازدواج بودند و به سختی میتوان شاهد ازدواج دو کبک قوشه در گذشته بود.
ای آچۀ جان آب و ادایُم نکنی
خوشکرده مه میگیرم دعایم نکنی
خوشکرده مه میگیرم به صد قول و قسم
ما کوگک قوشهایم جدایم نکنی
پخت و پز نو عروسان
رسم است که تازه عروسان و دخترانی که به خانۀ بخت میرفتند، غالبا برای نشان دادن بانوگری و سر به راهی و صلح با اعضای خانوادۀ داماد در خانۀ پدری داماد نیز کار میکردند. همچون پخت و پز و رفت و روب…
بارانه ببین شبیر شبیر می باره کلینه ببین تخم شبت میکاره
خوشدامَنِ خوب دامادَه دوست میدارَه
خوشدامَنِ گندَه رَه خدا بردارَه
نوازندگی حافظان
رسم بوده است که جوانان و گاه پیران که حافظ و نوازندۀ سازی بوده اند، هم در اعیاد مذهبی و ملی و هم در سوگواریها به تناسب حال و مقام بر بام و ایوان خانه، ساز نواخته میکردند و آواز میخواندند.
در گوشۀ بام دو تار زنم گوش داری اَی جورۀ جان به حال من خوش داری
من دو تار زنم تو خودته میجنبانی با هر نگهت تو مره می سوزانی
آراستن خانۀ عروس
خانۀ عروس را با رنگ و پارچه و تزیینات الوان و گوناگون میآراستند.
ای بی بی زنان ما نگار آوردیم حُلبوی لب جویه بهار آوردیم !
نقاش بودیم خانه پر نقش بستیم در خانۀ پر نقش نگار آوردیم
کلوخ اندازی عاشقان
از آنجا که در قدیم تلفن در کار نبوده است. عشاق پنهانی، همدیگر را به واسطۀ افراد دیگر و سوت زدن و سنگ انداختن بر پنجره و ایوان معشوق خبر میکردند.
ایوان بلند و پیشکش شیرازی دستت شکند به آن کلوخ اندازی
از دستت گیرم برم به پیش قاضی صد دُرّه خوری از پشت عاشق بازی
کوچ بندی ترکان:
در تاجیکستان بیشتر عشایر ترکان هستند و آنها را با اصطلاح کوچمنچی میشناسند و آداب و رسوم مخصوص خود را دارند.
فعلِ ترکی هر پگاه کوچ بندی
من طاقت راه گردی ندارم چی کنم؟
کشت و شدگار
نود و سه در صد تاجیکستان کوهستانی است و کار کشاورزی در آنجا بسیار معمول است.
یک پرچه زمین دارم و نیمش شِدگار
گاوانِ کر دارم و دل عاشق زار
خدا می گم اِی که بشکنه آهن کار
گاوان به علف روند و من پیشک یار
سوغات آوردن
رسم است که اگر کسی به شهری دیگر سفر کند. برای نزدیکان سوغاتی میآورد و سوغات نشانۀ دوست داشتن و مهر بر نزدیکان است.
آفتاو بر آمدهی مهتاو تو کو
ای جوره تو آمدهی سوغات تو کو
دید و بازدید در روزهای عید
رسم است که روزهای عید دوستان و نزدیکان از هم بازدید میکنند.
از دور به من بس است یک دیدن تو
مانند گل سفید خندیدن تو
مردم به سلام عید آدینه روند
سیل من و آدینه یک دیدن تو
هیدهگیر
رسم بر این است که اگر کسی خبر نیک بر دیگری برساند، برایش هدیه و مژدگانی میداده اند.
در دشت بودم قطرۀ آتش دیدم
از یارک رَه دوری خبر نشنیدم
هَیدهگیر آمد: « یارک ته در ره دیدم»
من نیمه ی عمر خود به او بخشیدم
انار
انار نماد و پیام عشق بوده است و عاشق برای ابراز عشق و دوست داشتن به معشوق، بر وی انار میداده است.
در روی رهت انار مانم بروم سه برگه به گل قطار مانم بروم
سه برگه به گل قطار مانم نشوه داغ تو در این دیار مانم بروم