چرا ترورهای هدف‌مند؟

این روزها کابل و دیگر کلان‌شهرهای افغانستان شاهد نوع دیگری از حملات تروریستی و دهشت‌افکنانه است، آنچه روی می‌دهد، ترورهای منظم و هدف‌مند است، ترور مجموعه‌ای از اشخاص که همه‌ی آن‌ها در یک کتگوری جای می‌گیرند، و آن کتگوری هم (افراد تاثیرگذار بر جامعه) است. به نظر می‌رسد تروریسم هر روز تاکتیک جدیدی را استفاده می‌کند، همان‌طور که پس از حملات یازدهم سپتامبر، طالبان از القاعده حملات انتحاری را آموختند، اکنون نیز به نظر می‌رسد تروریسم، الگوها و تاکتیک‌های جدیدی را برای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کند، الگوی ترورهای هدف‌مند، در سال‌های ۱۸۸۰، از سوی آنارشیست‌ها و برای حذف افراد تاثیرگذار بر جامعه دنبال می‌شد، به نظر می‌رسد این الگو اکنون در افغانستان انجام می‌شود. در این نوشته تلاش شده است که دو هدف، از اهداف ترورهای هدف‌مند این روزها، تبیین شود.

  • تاثیرگذاری بر افکار عمومی: به نظر می‌رسد این هدف از سوی تروریست‌ها برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی در نظر گرفته شده است، اصلاً هدف از ترور ایجاد وحشت در جامعه است، تروریست‌ها تلاش می‌کنند تا با ایجاد وحشت در جامعه، آن را به عنوان اهرم فشاری برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنند. لذا وحشت و ترور در نظر تروریست‌ها، ابزاری است برای استفاده‌ی سیاسی. از سویی کشتن افراد مشهور و نخبه، هم از میزان تاثیرگذاری بیشتری برخوردار است و هم مصارف کمتری دارد، تروریست‌ها با کشتن یک جوان نخبه و محبوب در افکار عمومی، می‌توانند تاثیرگذاری بیشتری در ایجاد وحشت و ترور داشته باشند، پس از کشته شدن یک فرد محبوب و مردمی، فضای مجازی و حقیقی شروع به بازنشر خبر کشته شدن آن فرد می‌کنند و شهرتِ مقتول، ابزاری می‌شود برای تاثیرگذاری بیشتر بر افکار عمومی، ترویست‌ها به جای آنکه ده فرد معمولی را بکشند، یک فرد نخبه و مشهور را می‌کشند و نه تنها از کشته شدن او، بلکه از شهرت او هم در راستای ایجاد وحشت استفاده می‌کنند، از سوی دیگر، چنین ترورهایی از هزینه‌های کمتری برخوردار است، به جای استفاده از حملات انتحاری که احتیاج به مواد منفلقه و لوجستیک منظم دارد، کشتن یک فرد که چندان هم از گارد امنیتی برخوردار نیست و با یک مرمی تفنگ کشته می‌شود، گزینه‌ی کم‌هزینه‌تر و آسان‌تری است.
  • هدف دوم تروریست‌ها حذف سیستماتیک افراد تاثیرگذار در جامعه است، تروریست‌ها با این حملات خود افرادی را که بتوانند در جامعه و در راستای ارزش‌های مدنی تاثیرگذاری داشته باشند، حذف می‌کنند. واضح است که تروریست‌ها از این حملات خود، آزادی بیان، ارزش‌های مدنی و ارزش‌های دموکراتیک را هدف قرار داده اند، چه بسا که کشته شدنِ چنین افرادی که همواره به عنوان سمبل ارزش‌های مدنی و آزادی بیان شناخته می‌شوند، راه را برای چیدمان جامعه‌ی مطلوب برای تروریست‌ها باز کند، جامعه‌ای که در آن صدای مخالفی وجود نداشته باشد و یا هم اگر صدای مخالفی وجود داشته باشد، جرأت بلندشدن را نداشته باشد. ترورهای این روزها، شبیه ترورهایی است که در موج اول تروریسم، در سال‌هال ۱۸۸۰ از سوی آنارشیست‌ها پیگیری می‌شد، آنارشیست‌ها که مخالف و ساختار موجود بودند، بر این باور بودند که باید برای تغییر جامعه، افراد تاثیرگذار بر جامعه و افرادی که جزئی از ساختار هستند را ترور کرد. این موج تروریسم، در کنار امواج سه گانه‌ی موج ناسیونالیستی، موج مارکسیستی و موج بنیادگرایانه، چهار موج اصلی تروریسم را تشکیل می‌دهند که بنابر نظر دیوید راپوپورت، نظریه‌پرداز مشهور امنیت، از سال ۱۸۸۰ بدین سو در جامعه‌ی انسانی وجود داشته‌اند. به نظر می‌رسد آنچه این روزها در افغانستان مشاهده می‌شود، الگو گیری از موج اول تروریست است، البته احتمال آنکه ترویست‌های افغانستان به صورت آگاهانه از این موج الگوگیری کرده باشند به شدت بعید است، اما می‌توان گفت که هر دوی آنها هدف واحدی را پی‌گیری می‌کنند و آن هدف هم حذف سیستماتیک افراد تاثیرگذار در جامعه است.

البته هویت تروریست‌ها تا کنون نامشخص است، چه بسا که در مواردی هیچ گروه تروریستی‌ای این ترورها را به گردن نمی‌گیرد، و یا هم گروه‌هایی استخباراتی که هویت نامشخصی دارند متهم به این حملات می‌شوند،  اما در هر صورت، این حملات به سود طالبان تمام می‌شود، چه طالبان عامل این حملات باشند و چه نباشند، در هر صورت تقویم زمانی این حملات به گونه‌ای است که سود آن برای طالبان است. ترورهای هدف‌مند این روزها باعث می‌شود تا افکار عمومی برای رهاشدن از وضعیت هراس و وحشت کنونی، دولت را تحت فشار دهند تا مطالبه‌های طالبان در دور دوم مذاکرات میان افغانی را قبول کند، وقتی گراف خشونت بالا برود و مردم از این خشونت‌ها خسته شوند، آماده هستند تا ارزش‌های دموکراتیک و آزادی‌های مدنی خود را فدای امنیت کنند و بدین طریق افکار عمومی اهرم فشاری می‌شود بر دولت تا به مطالبات طالبان پاسخ مثبت بدهد. فراموش نباید کرد که امنیت نیاز اولیه‌ی انسان است و اگر انسان‌ها میان امنیت و ارزش‌های دموکراسی، مخیّر به انتخاب بشوند، مطمئناً امنیت را انتخاب خواهند کرد. همان‌گونه که در سال‌های ۱۹۹۵ و ۱۹۹۶، بسیاری از باشندگانِ کلان‌شهرهای افغانستان، محدودیت‌های طالبان را قبول کردند، زیرا طالبان در تامین امنیت و سرکوب جنگ‌سالاران و زورمندان محلی، قدرت‌مند موفق ظاهر شده بودند و شهروندان خسته از ناامنی، حاضر بودند تا این محدودیت‌ها را در مقابل تامین امنیت قبول کنند. لذا بالارفتن گراف خشونت‌ها در روزهای اخیر، می‌تواند به سود طالبان در میز مذاکرات میان‌افغانی باشد.