پیامبران ناحق جمهوریت

آقای اشرف غنی در دیدار پسین خود با شماری از خبرنگاران در ارگ ریاست جمهوری، گفته است «برپایی حکومت موقت تنها با خارج کردن جنازۀ او از ارگ ممکن است.» این موضع آقای غنی تازه‌گی ندارد، در سال­‌های پسین، ارگ خود را پاس‌دار جمهوریت در برابر روایت امارت دانسته است، صد البته شعار پاس‌داری از جمهوریت برای یک سیاست­‌مدار آن هم در برهه­‌یی از زمان که خود را در تنگنای سیاسی می­‌بیند و آینده سیاسی­‌اش در خطر است، موضوع خاص و جالبی نیست ولی سوالی که پس از این شعار به میان می­‌آید، قابل تامل است و آن این که آیا آقای غنی واقعا پاس‌دار جمهوریت است و حکم‌روایی او در سپهر سیاست­‌های داخلی نماینده‌گی از جمهوریت می­‌کند؟ برای پاسخ دادن به این سوال باید نخست جمهوریت را بشناسیم، و واضح سازیم زمانی که از جمهوریت حرف می‌­زنیم، از چه چیزی حرف می‌­زنیم؟ جمهوریت یعنی نظامی که محور اساسی و اصلی شکل‌­گیری آن مردم باشد و بهترین شکل جمهوریت، آن است که تمامی یا اکثر آحاد جامعه خود را در آیینۀ آن ببینند، ادعای جمهوریت زمانی صادق است که هویت و همچنان مشروعیت خود را از مردم بگیرد. پس از واضح شدن جمهوریت باید تکلیف­‌مان را با مردم نیز روشن کنیم و بگوییم مرادمان از مردم چیست و کی است که هر سیاست­‌مداری بدون هیچ هراسی پای خود را بر شانه‌­های آن می‌­گذارد و برای خواستِ فردی خود خیز بر می‌­دارد و یا در برابر مخالفان خود از آن سپر بلا می­‌سازد تا کورمال کورمال راهی بیابد برای توجیه نارسایی و کم­‌کاری‌­هایش. در واقع «مردم» از چه کسانی تشکیل شده است؟ اندرو هیوود در کتاب سیاست خود می­‌گوید این پرسش به ظاهر بسیار دشوار است ولی پاسخ آن بسیار راحت است به گفتۀ اندروهیوود، اصطلاح «دموس» یا «مردم»  دلالت به همه مردم دارد، یعنی به همه جمعیت یک کشور.

پس از این نگاه اجمالی به جمهوریت و اصطلاح مردم، اوصاف جمهوریت­‌خواهی آقای غنی را می­‌شود برشمرد، اقتصاد؛ به عنوان یکی از اساسی‌­ترین مفاهیم در عمده­ سخنرانی­‌های آقای غنی جای داشته است و تغییر در دسترخوان مردم نیز یکی از شعارهای اصلی آقای غنی شمرده می­‌شود، این در حالی­‌ است که فارغ از هر گونه آماردهی دربارۀ فقر، شخص آقای غنی در یکی از سخنرانی­‌های خود در افتتاح یک طرح معیشتی زیر عنوان «دسترخوان ملی» که بدبینی‌­های بسیار نسبت به حاکم بودن فساد بر آن طرح نیز است، نود درصد مردم کشور را زیر خط فقر دانست. اگر سیاست‌­های آقای غنی در چند سال گذشته بر حسب اولویت‌ها و ضرورت­های اساسی مردم و جمهور بوده است پس چرا چنین رقمی از زیر خط فقر بودن در کشوری وجود داشته باشد که یکی از اصلی­‌ترین دریافت کننده­‌های کمک‌­های جهانی است و رییس‌­جمهور آن همواره از تبدیل کردن کشور به چهار راه اقتصادی آسیا حرف بزند؟! این بدین معنا است که آقای غنی نه تنها در سیاست­‌های اقتصادی خود دسترخوان مردم را مدنظر نگرفته است، بلکه با سیاست­‌های اشتباه اقتصادی، عدم جلوگیری از فساد و مخالفت­‌های درون کشوری خود با سایر سیاست‌­مداران وضع اقتصادی را به مراتب خراب‌­تر ساخته است. بر علاوه، نباید فراموش کرد که در طول سال‌های حکومت وحدت ملی، ما با کاهش ارزش پول و همین طور کاهش سرانۀ تولید ناخالص ملی مواجه بودیم. هنگامی که دولت وحدت ملی به قدرت رسید، ارزش افغانی نسبت به دالر، ۵۷ افغانی بود اما حالا، ارزش افغانی به ۷۸ افغانی رسیده است و این یکی از مهم‌ترین شکست­‌های سیاست­‌های اقتصادی دولت است. یکی از بهترین شیوه‌های محاسبۀ سنجش کیفیت زنده‌گی مردمان یک کشور، سرانۀ تولید ناخالص ملی ا‌ست. بنابر داده‌های بانک جهانی، هنگامی‌ که حکومت وحدت ملی در سال ۲۰۱۴ زمام امور را در دست گرفت، سرانۀ تولید ناخالص ملی در حدود ۶۱۴ دلار امریکایی بود. در حالی ‌که سال گذشته این سرانه به ۵۲۰ دلار سقوط کرد. این به آن معناست که سفره مردم در این پنج‌ سال به طور میان‌گین به اندازه ۹۶ دلار کوچک‌تر شده است.

فساد؛ هرچند آقای اشرف غنی در کمپینهای انتخاباتی خود همیشه از مبارزه با فساد سخن می‌زد، اما همین دوران کرونا و گسیل شدن کمکهای میلیون دالری به افغانستان نشان داد که ساختار قدرت اجرایی کشور و کارگزاران این ساختار، چقدر پتانسیل فساد در امور مالی و اداری  دارند. خبر هزینه‌های بلند و بالای میلیونی در مسایلی مربوط به تبلیغات کرونایی، باعث جنجال زیادی در رسانه‌­ها شد و پی‌گیری­‌های نه چندان موفق دادستانی، نشان داد که این فساد و نابهنجاری، در تمام سطوح قوای سه گانه رسوخ کرده است. لذا می‌توان گفت وضعیت کرونا، محکی بود برای تجربۀ ادعاهای آقای اشرف غنی در امر مبارزه با فساد. از سویی حکومت هیچ­‌گاه نتوانسته است خود را از اتهام­‌های فساد مبرا سازد، در کنفرانس سالانۀ مبارزه با فساد اداری که در بیست و چهارم ماه قوس سال ۱۳۹۸ در کابل برگزار شد، جان بس سفیر وقت ایالات متحده به صراحت بیان کرد که پیشرفتی در امر مبارزه با فساد صورت نگرفته است. فساد به طور مستقیم تاثیر منفی بر جمهوریت و مردم دارد، اگر ادعای پاس‌داری از جمهوریت بر حق است پس باید قدم‌­های بزرگی در امر مبارزه با فساد برداشته می‌­شد.

 امنیت؛ دیگر اصطلاحی که آقای غنی در سخنرانی­‌های خود استفاده می­‌کند، امنیت و آرامش است، آقای غنی بارها ادعا کرده است که حداقل امنیت نسبی را در شهرها و اکثر روستاها برای مردم به ارمغان آورده است و این سخن وی در حالی است که همین اکنون ده‌ها روستا، چندین شهر و شاهراه­‌های کشور در آتش جنگ می‌­سوزند و زمین­های مفید زیادی در دست نیروهای مسلح مخالف قرار دارند و ناامنی­ها به دروازه­های پایتخت رسیده­اند و مردم روز به روز قربانی بیشتری در جنگ فرسایشی می­‌دهند ولی آقای غنی هیچ راه‌­حل دراز مدت و راهبردی برای این موضوع ندارد که این خود ادعای پاس‌داری از جمهور و جمهوریت را کم‌­رنگ می‌­سازد.

مشارکت؛ یکی دیگر عناصر جمهوریت این است که مردم خود و یا حداقل نماینده‌­ها و نخبگان خود را در تصمیم­‌های بزرگ سیاسی و سمت­‌های بزرگ دولتی – سیاسی دخیل و شامل بدانند، راه یافتن به سمت­‌های بزرگ دولتی – سیاسی از مجراهای دیگری غیر از شایستگی و نخبه‌­سالاری می­‌گذرد و آن مجراها در چند سال پسین، عبارت­ اند از عنصر قومیت، نزدیکی و شمولیت در حلقۀ تایید کننده‌گان آقای غنی و حلقۀ دور و بر وی و یا سفارش­ شدن از سوی متحدین آقای غنی برای سمت سیاسی – حکومتی.  صدها جوان با مدرک‌­های تحصیلی ولی بدون واسطه در کوچه پس کوچه­‌های کابل و ولایات به دنبال یافتن شغل حکومتی صبح را شام می‌­کنند ولی بست‌های حکومتی – سیاسی نصیب کسانی می‌­گردد که به یکی از سه عنصر ذکر شده دست‌رسی داشته باشند، این موضوع نیز ادعای آقای غنی مبنی بر پاس­داری از جمهوریت را غلط ثابت می­‌سازد چرا که آحاد جامعه بدون داشتن سه عنصر ذکر شده نمی‌­توانند در تصمیم­‌گیری‌های سیاسی و سمت­‌های مهم حکومتی راه یابند.

ملی­‌گراییِ قوم‌­محور؛ سیاست­‌های قومی در لباس ملی­‌گرایی یکی دیگر از عمده فعالیت­‌های آقای غنی و حلقه سیاسی وفادار به وی در سال­‌های پسین به شمار می‌­رود، آقای غنی در سال­‌های سیاست و حکومت خود چنان تنور قوم­‌گرایی را شعله‌­ور ساخت که مانند آن در رژیم پسا طالبان تا هنوز دیده نشده بود، آقای غنی با برخورد غیر دموکراتیک و ضد آزادی‌­خواهی خود با جنبش رستاخیر و جنبش تبسم و نادیده گرفتن خواست­‌های این دو جنبش  مردمی به قوم­‌گرایی ادامه داد و با حمایت از جنبش تحفظ پشتون در آن سوی خط دیورند، سیاست­‌های قومی خود را فربه ساخت تا این ­که به طور سیستماتیک دست به فارسی­‌ستیزی در برگه­‌های شناس­نامه­‌های الکترونیکی زد که در این اواخر اعتراض شمار زیادی از روشنفکران و نخبه­‌گان جامعه را بر انگیخته است و فارسی را که زبان رسمی و زبان مادری بخش بزرگی از مردم این سرزمین کهن است، به عنوان زبان خارجی درج کرده است که خود نشان از نادیده گرفتن جمهور و جمهوریت در تفکر آقای غنی دارد.

 خط سرخ به عنوان یکی از پرکاربردترین اصطلاحات آقای غنی در سخنرانیهای اخیر او است، رها سازی زندانیان طالب به عنوان خط سرخ آقای غنی شناخته میشد که به سادگی رنگ نمی­‌باخت ولی رفته رفته در تعاملات سیاسی آقای غنی با ایالات متحده و گروه­‌های طالب آقای غنی بدون در نظر داشت قربانیان جنگ، صدها طالب مسلح را از زندان­‌های کشور آزاد کرد در حالی که جمهور و مردم بارها از طریق رسانه­‌ها و اعتراضات خیابانی، مخالفت خود را با رهایی زندانیان ابراز کردند، نادیده گرفتن حقوق قربانیان جنگ و زیر پا کردن چندین‌­بارۀ خطوط سرخ از سوی آقای غنی، پایه­‌های ادعای جمهوریت­‌خواهی وی را بیش از پیش سست‌­تر نشان می­‌دهد.

نادیده گرفتن مردم در رفتارهای سیاسی و تصمیم‌­های بزرگ در سیاست داخلی از یک سو و سر دادن شعار جمهوریت از سوی دیگر، تناقضی­ است که سیاست­‌مداران زیادی در کشور دچار آن می­‌شوند، آقای غنی نیز دچار چنین تناقض خودآگاهانه­‌یی شده است.

جمهوریتی که آقای غنی خود را پاس‌دار آن می‌­داند شکست خورده است، دیوید رانسیمن نویسندۀ کتاب پایان دموکراسی، از مفهوم فربه‌­سازی حکومت یاد می‌­کند، رانسیمن این مفهوم را به نقل از لوتواک بیان می­‌کند، به باور آقای رانسیمن، حاکمانی که قدرت را به دست آورده‌اند، تلاش می‌کنند با استفاده از ادبیات عوام‌پسند، کشور را در برابر یک بحران و توطئه ساخته شده از سوی طرف‌های دیگر سیاسی بدانند و با این توجیه که مصلحت کار را بیش از دیگران می‌دانند و در تلاش نجات مردم راستین از بحران هستند، تمامی امور و تصمیم‌های مهم کشوری را به دست گرفته و به تدریج به نهادهای دموکراتیک ضربه می‌زنند، بر اپوزیسیون، نهادهای مدنی معترض و جنبش‌های اعتراضی می‌تازند و آن‌ها را بخشی از بحران و توطئه می‌دانند. مظاهره‌های مدنی را ساخته و پرداختۀ دشمنان سیاسی می‌دانند و به طور تبعیض‌آمیز از پاسخ‌گویی به خواست جنبش‌های اعتراضی و اعتراض‌های مدنی سر باز می‌زنند و در دل یک دموکراسی، به مرور استبدادی خاموش، با ادبیاتی عوام‌پسند برپا می‌کنند؛ آقای غنی جمهور و جمهوریت را سپر بلای شکست خود در سیاست و حکومت در کشور قرار داده­ است و با شعار پاس‌داری از جمهوریت، در پی پیاده سازی سیاستی است که منافع وی و اقلیتِ نزدیک به وی را حفظ می‌­کند.

استیون لویتسکی و دانیل زیبلات در کتاب­‌شان «دموکراسی­‌ها چگونه می‌­میرند» می­‌گویند سرنگونی یک دموکراسی نخستین چیزی را که در ذهن ما تداعی می­‌کند، از بین رفتن یک نظام با نیروی نظامی، جنگ و خونریزی است. در حالی که به باور این دو نویسنده، دیگر عصر سرنگونی رژیم و ایجاد فضای خفقان­‌آور با زور توپ و تانگ گذشته است، در قرن بیستویک، امکان شکست حکومت مردم توسط سیاست‌­مداری که بر طبل مردم­‌مداری می­‌کوبد بیشتر محتمل است. فصل، فصلی است که از دل شعارهای مردم‌­محور، بر گرده مردم سوار می­‌شوند و سرنوشت مردم را به گروگان می­‌گیرند.

لویتسکی و زیبلات به نقل از خوان لینز، دانشمند برجسته علوم سیاسی؛ چهار شاخص اصلی رفتار اقتدارگرایان و سیاست­‌مداران ضد مردم، جمهوریت و دموکراسی را بیان می­‌کنند، به گفته این دو نویسنده، زمانی که یکی از این چهار شاخص در عمل و یا گفتار سیاست‌­مدار وجود داشت باید نسبت به آن سیاست­مدار نگران بود، این شاخص­‌ها عبارت اند از ۱. رد قواعد بازی دموکراتیک و نادیده گرفتن این قواعد و عدم پایبندی به آن ۲. انکار مشروعیت مخالفان سیاسی و معرفی مخالفان خود به عنوان دشمنان نظم قانون‌­مند ۳. مدارا با خشونت؛ ارتباط مستقیم و یا غیر مستقیم با سازمان­‌ها و یا افرادی که در اقدامات غیر قانونی خشونت­‌بار دست دارند، تاییدی اعمال خشونت­‌بار طرفدارانش و سر باز از زدن محکومیت اقدامات خشونت­‌بار سیاسی تیم­‌های طرفدار خود ۴. آمادگی و اقدام برای محدود کردن آزادی­‌های مدنی مخالفان سیاسی و رسانه‌­های آزاد.

نگارنده به این باور است که آنچه از روایت جمهوریت از سوی فرد و یا گروه حاکم بر مناسبات سیاسی نقل می‌شود، تنها یک پوسته و از مغز تهی­ است و جمهوریت­خواهی فعلی چیزی نیست جز ایجاد کانال برای مشروعیت‌­بخشی به سیاست­‌های گروه حاکم و استفادۀ سوء از خشم عیان مردم در برابر امارت. نگارنده، جمهوریت­خواهی گروه حاکم را با جمهوریت­‌خواهی عموم آحاد کشور سوا می­داند و بر دروازه‌بانی از جمهوریت و دموکراسی از سوی روندهای سیاسی، روشنفکران، فعالان سیاسی – اجتماعی و جنبش­‌های زنان تاکید می­‌کند تا مبادا از ترس امارت، جمهوریتی را مقبول بگردانیم که هیچ نشانی از مردم­‌محوری ندارد. اگر قرار باشد در اثر هراس از آمدن امارت زیر یک چتر صف آرایی کنیم، آن چتر، چتر باورمندی به حقوق شهروند – مدنی است و آن صف، صف حقِ مردم­ است نه صف سیاست­مداران نشسته در ارگ؛ چنانچه در طول تاریخ مردم در برهه‌­های حساس حیات سیاسی خود بر اثر ترس از ابهام آینده سیاسی، خودآگاه و یا ناخودآگاه، سرنوشت خود را به دستان سیاست‌­مدارانی داده­ اند  که «مردم» را فقط پله و سپر بلا می­‌دیدند و بس.