خروج شتاب‌زدۀ شوروی و دوام جنگ

افغانستان در حال حاضر در همان وضعیتی قرار دارد که در آستانۀ خروج نیروهای شوروی قبل از ۲۶ دلو سال ۱۳۶۷ قرار داشت. در آن روز اافغانستانپس از ده سال نبرد از افغانستان خارج شد، اما جنگ بین مخالفان اسلام‌گرای اتحاد شوروی و حکومت داکتر نجیب الله ادامه یافت. قبل از خروج نیروهای شوروی از افغانستان تلاش‌های صورت گرفت تا هم‌زمان با خروج این نیروها، جنگ افغانستان به حل سیاسی برسد، اما آن تلاش‌ها به دلیل عجلۀ روس‌ها در خروج و عوامل دیگر راه به جایی نبرد. میخاییل گرباچف آخرین زمام‌دار شوروی مثل دونالد ترمپ رییس‌جمهور قبلی امریکا برای خروج ارتش سرخ از افغانستان عجله داشت.

گرباچف که در شروع سال ۱۹۸۵ به قدرت رسید یک جنبش اصلاحی را در درون اتحاد شوروی و حزب کمونیست آن کشور رهبری می‌کرد. شعارهای «پروسترویکا» و « گلاسنوست» او که تداعی‌گر مفاهیم حساب‌دهی و اصلاح‌گری بود، در غرب مورد استقبال گرم قرار گرفت. تصور می‌شد که گرباچف و جنبش زیر رهبری او، اتحاد شوروی را از یک رژیم بستۀ لیننیستی به یک جمهوری سوسیال دمکرات که آرمان سوسیال دمکرات‌های اروپایی بود، تبدیل و به جنگ سرد پایان می‌دهد. گرباچف برای تنش زدایی از روابط شوروی با غرب و تقویت بیشتر وجهۀ جهانی خودش نیاز به خروج نیروهای شوروی از افغانستان داشت و به همین دلیل بود که آن را با عجله عملی کرد. واقعیت دیگر این بود که جنگ افغانستان برای شوروی بدل به یک بن‌بست پرمصرف و دشوار شده بود. اقتصاد ورشکستۀ شوروی از پس مصارف ارتش سرخ در افغانستان بر نمی‌آمد. فروش نفت یکی از منابع مهم تامین مالی شوروی بود، اما کاهش تدریجی قیمت آن در بازار جهانی، مسکو را تنگ‌دست ساخت و اقتصاد شوروی را بحرانی.

عمل‌کرد گرباچف در مورد افغانستان شباهت‌های زیادی به تصمیم‌گیری‌های دونالد ترمپ در این مورد دارد. گرباچف هم‌زمان با روی کارآمدنش در شروع سال ۱۹۸۵ به نظامیان کشورش گفت که او آماده است تا منابع بیشتری در اختیار آنان بگذارد تا ظرف یک سال جنگ افغانستان در مسیر پیروزی نظامی قرار بگیرد و اگر تا یک سال دیگر جنرال‌های روسی چنین وضعیتی را ایجاد کرده نتوانند، او به خروج نیروها اقدام خواهد کرد. دونالد ترمپ هم در شروع روی کارآمدنش در سال ۲۰۱۷ استراتژی جنوب آسیای کاخ سفید را که مدنظر نظامیان و وزارت دفاع آن کشور بود، منظور کرد و به جیمز متیس وزیر دفاع و مک ماستر مشاور امنیت ملی وقت کاخ سفید در مورد افغانستان صلاحیت کامل داد. گرباچف هم مثل ترمپ یک سال به نظامیانش وقت داده بود که اوضاع را در مسیر مطلوب قرار دهند، ولی اوضاع در مسیر مطلوب قرار نگرفت و رییس‌جمهور اتحاد شوروی گزینۀ خروج را روی میز قرار داد. مجاهدین در سال ۱۹۸۶ به موشک‌های امریکایی استنگر دست یافتند و این امر عملیات‌های هوایی ارتش سرخ را با مشکل روبرو ساخت.

گرباچف در شروع سال ۱۹۸۶ در کنگرۀ حزب کمونیست اتحاد شوروی گفت که مخالفان مسکو و به تعبیر او ضد انقلاب، جنگ افغانستان را برای روس‌ها بدل به زخم ناسور کرده اند. از سخنان او پیدا بود که جنگ افغانستان برای اتحاد شوروی بدل به یک بن‌بست پرمصرف و خسته کن نظامی شده است که باید خود را از آن رها کند. کنکرۀ حزب کمونیست اتحاد شوروی برنامۀ گرباچف برای خروج از افغانستان را منظور کرد و به او اجازه داد که در مورد خروج ارتش سرخ از افغانستان با جهت‌های مختلف مذاکره کند. دونالد ترمپ هم در سخنرانی سالانۀ خود در کانگرس آن کشور در فبروری سال ۲۰۱۹ از مذاکره با طالبان و حل سیاسی جنگ افغانستان سخن گفت که با استقبال اعضای کنگره روبرو شد.

گرباچف متوجه شده بود که ببرک کارمل رییس‌ وقت دولت طرف‌دار شوروی در افغانستان به دلایل سیاسی و ایدیولوژیک با برنامۀ خروج او همکاری نمی‌کند. به نظر می‌رسد که کارمل در آن زمان یک لیننیست تندرو بود و برنامۀ اصلاحی گرباچف را به زیان دنیای سوسیالیستی می‌دانست. عبدالوکیل وزیر خارجۀ حکومت داکترنجیب الله که با ببرک کارمل قرابت خانواده‌گی دارد، در کتاب خاطراتش آورده است که پس از روی کارآمدن گرباچف، کارمل در حضور برخی از رهبران حزب دمکراتیک خلق افغانستان گفت که او تمام کتاب‌های لینن و مارکس را ورق زد و هیچ سنخیتی بین نظرات آنان و برنامه‌های اصلاحی گرباچف نیافت. به نوشتۀ عبدالوکیل، کارمل در ادامه گفت که برنامۀ گرباچف، شوروی و دنیای سوسیالیستی را نابود خواهد کرد. این گفته‌ها نشان می‌دهد که همکاری کارمل با گرباچف ممکن نبود. به همین دلیل بود که تغییر رهبری در کابل صورت گرفت.

 در ماه سال ۱۹۸۶ داکتر نجیب منشی عمومی حزب دمکراتیک خلق شد و تا نوامبر آن سال ریاست شورای انقلابی و راس دولت هم به او تعلق گرفت. روشن است که تغییر رهبری در کابل محصول یک تعامل خودجوش نبود، بلکه زیر فشار مسکو انجام شد. کارمل که برای شرکت در کنگرۀ حزب کمونیست شوروی در ماه فبروری سال ۱۹۸۶ به مسکو رفته بود و به سخنان گرباچف گوش داد، تا ماه می اجازه نیافت به کابل برگردد، او حتا نتوانست در جشن گرامی‌داشت از کودتای هفت ثور که حکومت وقت آن را انقلاب می‌خواند شرکت کند، روس‌ها او را در مسکو نگه‌داشتند تا برای کناره‌گیری از قدرت قانعش سازند. بالاخره او به فشارهای روس‌ها تن داد و رهبری حزب و حکومت را به داکترنجیب‌الله واگذار کرد.

مسکو در نوامبر سال ۱۹۸۶ تصمیم خروج ارتش سرخ را به داکترنجیب الله ابلاغ کرد. کرملین به داکتر نجیب‌الله گفت که اتحاد شوروی تا دوسال دیگر از افغانستان خارج می‌شود و حکومت او باید تمام آماده‌گی‌ها را بگیرد تا پس از خروج بتواند به تنهایی بجنگد. اتحاد شوروی مذاکرات ژنیو را هم‌زمان با آماده‌گی برای خروج تشدید بخشید. با شروع مذاکرۀ امریکا و طالبان هم در دسامبر ۲۰۱۸ این باور به وجود آمد که نظامیان ایالات متحده تا دو سال دیگر یا از افغانستان به کلی خارج می‌شوند و یا شمار شان به طور قابل ملاحظه کاهش می‌یابد. شوروی در آن زمان اعلام کرد که در گفتگوهای ژنیو به کمک سازمان ملل متحد گفتگوهای افغانستان و پاکستان را وساطت می‌کند تا سبب توقف « مداخلات خارجی در افغانستان»، خروج ارتش سرخ، حل سیاسی منازعۀ افغانستان و برگشت آواره‌گان افغان به کشور شان شود. جالب است که سفیر زلمی خلیل‌زاد هم در شروع گفتگوهایش با طالبان نوشت که ختم جنگ افغانستان به معنای تحقق دریافت ضمانت‌های ضد تروریستی از طالبان، آتش‌بس، خروج نیروهای امریکایی و گفتگوهای میان‌افغان‌ها برای حل منازعۀ افغانستان است.

ایالات متحده در سال ۲۰۰۱ برای مبارزه با القاعده وارد جنگ افغانستان شد، اما اتحاد شوروی در سال ۱۹۷۹ برای جلوگیری از « مداخلات خارجی» و سرپا نگه‌داشتن حکومت حزب دمکراتیک خلق به افغانستان لشکر کشی کرد. این حکومت از بدو روی کار آمدنش با شورش‌گری مواجه بود. روشن است که حکومت منبعث از کودتای ثور نتوانست پایه‌های مشروعیت خود را در افغانستان محکم کند. دودمان سلطنتی افغانستان قبل از سال ۱۹۷۹ مشروعیت سنتی داشت. داوودخان که در سال ۱۹۷۳ با کنار زدن ظاهرشاه به قدرت رسید در ذهنیت عمومی ادامۀ سلطنت مصاحبان بود و به همین دلیل مواجه با شورش نشد، اما حکومت حزب دمکراتیک خلق نمی‌توانست مدعی مشروعیت سنتی باشد. این حکومت ادعای مشروعیت انقلابی می‌کرد. مشروعیت انقلابی مدرن با فرهنگ سنتی افغانستان در تضاد بود. از طرف دیگر حزب دمکراتیک خلق می‌خواست با فرامین حکومتی، استفاده از قوۀ قهریه و تشکیلات حزبی کل ساختار اجتماعی دهکده‌های افغانستان را متحول کند.

اصلاحات ارضی، کمپین مبارزه با بی‌سوادی، تغییر نصاب معارف و ریفرم‌های دیگر اگر تحقق می‌یافت، قدرت‌های محلی با دهکده‌ها بی‌ربط می‌شدند. اگر مثلا اصلاحات ارضی تحقق می‌یافت و دهقانان از طریق کوپراتیف‌ها مستقیم با نهادهای دولتی و تشکیلات حزبی در تماس می‌بودند، ضرورتی به وجود خان و ملک و رهبران قبایلی باقی نمی‌ماند و اگر مرام حزب از طریق کمپین‌های آگاهی‌دهی به افکار روستاییان وارد می‌شد کل مناسبات اجتماعی دهکده‌ها تغییر می‌یافت. این امر قدرت‌های محلی را در برابر حکومت قرارداد و سبب شورش شد، خاندان سلطنتی در یک تفاهم نانوشته با قدرت‌های محلی به سر می‌برد. واقعیت دیگر این بود حزب دمکراتیک خلق در شهرها هم با نیروهای سیاسی مشکل داشت، این حزب نتوانست تمام نیروهای سیاسی چپ را به خود جلب کند. بیشتر نیروهای سیاسی آن زمان در شهرها گرایش چپ داشتند، مکتب‌ها و دانشگاه‌ها پایگاه این نیروها بود. حکومت وقت سیاست بازداشت‌های خودسرانه و اعدام‌های بدون محاکمۀ تمام آنانی را در پیش گرفت که تصور می‌شد، فکر سیاسی دارند.

از طرف دیگر شکاف‌های درون حزبی هم محدود به خلق و پرچم نمانده بود و خود امین وتره‌کی در تابستان سال ۱۹۷۹ پس از راندن پرچمی‌ها وارد جنگ قدرت شدند که در نهایت سبب برکناری تره‌کی شد و حتا مخالفت شوروی هم امین را از اعدام تره‌کی بازنداشت. شورش‌های ضد حکومتی در هرات و ولایات شمالی در نزدیکی مرز اتحاد شوروی، مسکو را ترساند. نیروها و رهبران اسلام‌گرای افغان که آن زمان در پاکستان به سر می‌برند تلاش کردند که با اعمال نفوذ بر این شورش‌ها آن را تغذیۀ فکری و لجستیکی کنند. حمایت قدرت‌های مخالف اتحاد شوروی از جمله پاکستان و امریکا از افغان‌های اسلام‌گرا در پاکستان، به میزان ترس شوروی افزود. رابرت گیتس وزیر دفاع سابق امریکا در کتاب خاطراتش آورده است که جیمی کارتر رییس‌جمهور وقت امریکا در تابستان سال ۱۹۷۹ فرامین اجرایی برای حمایت از مخالفان حکومت افغانستان امضا کرد. این موضوع را دیگر بلندپایه‌گان امریکایی نیز افشا کرده اند. حتما استخبارات‌چی‌های شوروی از این موضوعات اطلاع داشتند و آن را به صورت مبالغه‌آمیز به بلندپایه‌گان آن کشور گزارش داده بودند.

ضعف مشروعیت حکومت حزب دمکراتیک خلق، شکاف‌های درونی این حکومت و شورش‌گری ضد آن، شوروی را به این نتیجه رساند که اگر به درخواست‌های مکرر کابل برای اعزام قوا به افغانستان پاسخ مثبت نگوید، حکومت دوست مسکو در افغانستان سقوط می‌کند و قلمرو این کشور همسایه‌اش به دست مخالفان اسلام‌گرای اتحاد شوروی که از حمایت پاکستان و امریکا برخوردار اند می‌افتد و این امر مرزهای جنوبی شوروی را ناامن می‌سازد. انقلاب اسلامی ایران یک رژیم طرف‌دار امریکا را در همسایه‌گی شوروی نابود کرده بود و مسکو نگران بود که پاکستان، عربستان و امریکا این ناکامی را در افغانستان جبران نکنند. واقعیت دیگر این است که شوروی با امین هم مشکل داشت و او را مانع ایجاد وحدت حزبی و تشکیل حکومت مشترک خلقی و پرچمی می‌دید، به همین دلیل بود که نیروهای ویژه‌ شوروی امین را کشتند و زمینه را برای روی کارآمدن کارمل و خلقی‌های طرف‌دار تره‌کی فراهم کردند.

در همان زمان شوروی‌ها اعلام کردند که برای توقف « مداخلات خارجی» در افغانستان مستقر شده اند. روس‌ها در نشست ژنو می‌خواستند که پاکستان و امریکا به توقف « مداخلات خارجی» توافق کنند تا شوروی نیروهای خود را خارج کند، مداخلات خارجی از دید شوروی حمایت امریکا و پاکستان از چریک‌های اسلام‌گرا مخالف دولت وقت افغانستان تعریف می‌شد. هدف این چریک‌های اسلام‌گرا هم خروج نیروهای شوروی و ایجاد یک حکومت ایدیولوژیک دینی در افغانستان بود که روس‌ها آن را برای امنیت آسیای میانه مضر می‌‌‌دانستند. روس‌ها پس از خروج شان هم می‌خواستند که یک حکومت دشمن شوروی در افغانستان روی کار نیاید. اما پاکستان و امریکا امتیاز توقف حمایت از تنظیم‌های جهادی در برابر خروج نیروهای شوروی را ندادند. شوروی در آن زمان موضعش این بود که حکومت داکترنجیب از نگاه حقوق بین‌المللی مشروعیت دارد و حمایت مسکو از این حکومت امر غیر معمول نیست، اما پاکستان و امریکا نمی‌خواستند که با توقف حمایت از تنظیم‌های جهادی، موضع حکومت طرف‌دار روس‌ها را در معادلات آینده تقویت کنند.

حکومت داکتر نجیب‌الله در آن زمان به این نظر بود که اگر پاکستان و امریکا امتیاز توقف حمایت از تنظیم‌های جهادی را نمی‌دهند، ضرور نیست که مذاکرات ژنیو ادامه یابد، بلکه باید مسکو و کابل روی تقسیم اوقات خروج نیروهای شوروی گفتگو و توافق کنند، اما روس‌ها به این خواست کابل در آن زمان اعتنا نکردند، همین وضعیت در حکومت دونالد ترمپ هم تکرار شد. کابل به این نظر بود که اگر ادارۀ ترمپ می‌خواهد نیروهای امریکایی را خارج کند باید با حکومت افغانستان در مورد تقسیم اوقات آن مذاکره کند نه با طالبان و اگر می‌خواهد صلح بیاورد لازم است که در مذاکرۀ امریکا و طالبان حکومت افغانستان هم حضور داشته باشد تا همه چیز به سود یک جانب فیصله نشود، حکومت ترمپ هم به این خواست کابل توجه نکرد و با طالبان به توافق رسید. شوروی هم کابل را وادار کرد تا به رغم پایان نیافتن کمک‌های امریکا و پاکستان به تنظیم‌های جهادی به گفتگوهای ژنیو ادامه بدهد و توافق‌نامه را امضا کند. توافقات ژنیو در اپریل سال ۱۹۸۸ امضا شد و خروج ارتش سرخ تا ۱۵ اپریل یا ۲۶ دلو به پایان رسید.

گرباچف خروج نیروهای شوروی را مشروط به حل سیاسی جنگ افغانستان نساخت. در آن زمان باور قدرت‌های مخالف شوروی و تنظیم‌های جهادی این بود که روس‌ها به هر حال خارج می‌شوند و نیاز به امتیازدهی در برابر آن نیست. در زمان ترمپ طالبان هم به این نتیجه رسیده بودند که نیروهای امریکایی به هر حال خارج می‌شوند و بنابراین نیازی به امتیازدهی ندارند. چند ماه قبل از خروج ارتش سرخ، یوری ورانسوف دیپلومات برجستۀ اتحاد شوروی به نماینده‌گی از کرملین تلاش کرد تا جنگ افغانستان راه حل سیاسی پیدا کند. او با رهبران تنظیم‌های هفت‌گانه در پاکستان و سران تنظیم‌های نه‌گانه در ایران و قدرت‌های منطقه‌‌یی دیدارهای داشت.

در جنوری سال ۱۹۸۹ یک ماه قبل از خروج نیروهای شوروی تنظیم‌های جهادی در راولپندی پاکستان تلاش کردند یک حکومت موقت در تبعید تشکیل دهند، اما در این حکومت شیعیان، زنان و نیروهای سیاسی دیگر از جمله گروه محمد ظاهر پادشاه سابق حضور نداشتند. شوروی‌ها می‌خواستند که در این حکومت موقت تنها تنظیم‌های بنیادگرا حضور نداشته باشند، بلکه گروه روم، شیعیان و نیروهای دیگر هم شریک شوند و بعد قدرت از حزب دمکراتیک خلق به این حکومت انتقال کند و بخشی از حزب دمکراتیک خلق هم در آن شریک باشد. به تعبیر دیگر شوروی‌ها خواستار نظم سیاسیی بودند که شبیه به حکومت ظاهرشاه قبل از کودتای داوودخان باشد، آن حکومت روابط بسیار حسنه با شوروی داشت. اما بیشتر رهبران تنظیم‌های جهادی خواستار یک حکومت ایدیولوژیک دینی در افغانستان بودند و ارتش پاکستان هم از آن حمایت می‌کرد. به همین دلیل تلاش‌های ورانسوف به نتیجه نرسید. شخصیت شبیه ورانسوف در شرایط کنونی سفیر خلیل‌زاد است. از آن‌جایی که شوروی‌ها در خروج عجله کردند، راه حل سیاسی به دست نیامد و جنگ ادامه یافت. حالا هم اگر خروج به حل سیاسی اولویت داده شود، بعید نیست که افغانستان به سال ۱۹۸۹ برگردد.