پس از دو دهه درگیری، طالبان و دولت افغانستان برای حل و فصل سیاسی جنگ در افغانستان به پای میز مذاکرات نشستند. هر چند آغاز این مذاکرات به نام مذاکرات بین الافغانی، گام مهم برای ختم جنگ در افغانستان تلقی میشود و از جملۀ اولین گفتگوهای مستقیم و رسمی بین طالبان و دولت افغانستان بعد از درگیریهای طولانی مدت است، اما به درازها کشیده شدن این مذاکرات نگرانیها و ابهاماتی را به وجود آورده است.
این گفتگوی تاریخی 19سال و یک روز، پس از حملات تروریستی القاعده در 11 سپتامبر2001، در حالی طرح ریزی و آغاز شده است که دولت افغانستان با قبول ریسک بزرگی بعد از توافق امریکا و طالبان حاضر به رها کردن 5000 زندانی طالبان به عنوان پیش شرط آغاز مذاکرات شد، و متعاقب آن این مذاکرات با تاخیر زیاد در 12 سپتمبر سال روان آغاز گردید.
هرچند نشست سران طالبان و دولت افغانستان از دید خیلیها یک موفقیت تاریخی محسوب میشود، ولی در دیدگاه بزرگتر صرف نشستن دو طرف (دولت افغانستان و طالبان) را به تنهایی یک موفقیت و دستاورد بزرگ تلقی کردن، افادهیی چاره ساز در معاملات سیاسی به نظر نخواهد رسید و بیشتر شکل و نظارۀ احساسی را نشان میدهد. به نظر من، قیمت گزافی دولت و مردم افغانستان برای این نشست پرداختند زیرا مردم و دولت 19 سال تمام با خون، جان و مال خود در برابر همه نا امنیهایی که طالبان ایجاد به وجود آوردند، زندهگی کردند و به پیش رفتند.
در توافقنامهیی که امریکا با طالبان به امضا رسانید، علاوه بر جدول زمانی که امریکاییها برای خروج نهایی نیروهای شان ارائه دادند، دولت افغانستان نیز به عنوان پیش شرط آغاز مذاکرات حاضر به رهایی زندانیان طالب شد. اما طالبان بدون پرداخت هزینه وارد مذاکرات شد. به همین دلیل است که برای جناح طالب این اعتماد به نفس خلق شده است که هر چه میخواهد از این روند حاصل میکند. همان قدری که رسیدن به این گفتگوها مشکل به نظر میرسید و فراز و نشیبهایی را طی کرد، نتیجهگیری نهایی از این گفتگوها نیز دشوار به نظر میرسد زیرا یک طرف مذاکره، با طرح مسایلی،گفتگوها را به گروگان گرفته و منتظر است تا تمامی خواستهای شان پذیرفته شود. این در حالی است که در مذاکرات انعطاف پذیری طرفهای گفتگو کننده، شرط رسیدن به نتیجۀ مطلوب محسوب میشود.
مذاکرات آغاز شده با طالبان، برای صلح افغانستان در دوحه زمانی نتیجه به همراه خواهد داشت که طرف مذاکره کننده(طالب) نیز تضمینی برای پایان دادن به جنگ و خشونت بدهد. و گرفتن این تضمین باید از شروط تداوم مذاکرات کنونی باشد، زیرا تجربۀ آتش بسهای قبلی با طالبان را داشتهایم. از طرفی آنان آتشبس اعلان میکنند و از طرفی به کشتار و جنگ ادامه میدهند، طوری که امروز نیز همان کار را تکرار میکنند.
شاهدیم که سران طالب به میز مذاکره نشسته و روی مواردی مبهم مذاکرات را به گروگان گرفته اند و از سویی جنگجویان شان همه روز جان غیرنظامیان را در خاک افغانستان میگیرند. با وجودی که این مذاکره به نام مذاکرات صلح یاد میشود هنوز جنگ دوام دارد و مردم افغانستان هنوز هم مثل همیشه تاوان آن را میپردازند در حالی که طالبان تا این دم با فایده پیش رفته اند. امریکاییها در مذاکرات صلح افغانستان با تکیه به قدرت خود و تهدید به خروج نیروهای شان از افغانستان، دولت افغانستان را وادار کردند که پیش شرطهای طالبان را بپذیرد.
ازدید ایالات متحده، موفقیت مذاکرات صلح در افغانستان میتواند به نقش جنگی آنان پایان دهد و این اطمینان را بدهد که القاعده، داعش و سایر گروههای تروریستی نمیتوانند آزادانه فعالیت کنند. برای ایالات متحده فعلا حفظ گفتگوهای کنونی اهمیت دارد تا از آن به عنوان برگی برنده در انتخابات ریاست جمهوری شان به نفع ترامپ استفاده کنند.
از جملۀ غالبترین بحثهای دیگر درگفتگوهای صلح که نگرانیهایی را نیز به همراه دارد، در مورد این است که افغانستان صلحآمیز باید چه سیستم حکومتی داشته باشد؟ دولت افغانستان و اکثریت عظیمی از شهروندان به شدت از جمهوری اسلامی فعلی، که در قانون اساسی تعریف شده، تفکیک قوا بین قوههای مستقل اجرایی، تقنینی، قضایی، حقوق برابر زنان و مردان و شرکت در روند سیاسی، حمایت میکنند. در بین رهبران دولت و جامعه مدنی عزم جدی برای محافظت از دستاوردهای حقوق مدنی و سیاسی شهروندان که به اساس قانون اساسی 2004 وجود آمده است، وجود دارد.
طالبان اما خود را امارت میخوانند و بر هدف اصلی شان که «تأسیس نظام اسلامی است» پا فشاری و تاکید میکنند. آنها آنچه را كه ممكن است در قانون اساسي فعلی نياز به تغيير داشته باشد، تعريف نكرده اند. اما فرض غالب هم این است که یک دولت مورد قبول و کنترل طالبان، بسیار شبیه رژیم محدود کنندهیی است که در اواخر دهه 1990 ایجاد کرده بودند، که توسط رهبران غیر منتخب خود شان رهبری میشد و حقوق زنان و بیشتر آزادیهای مدنی را که امروزه افغانها از آن برخوردار هستند، نمیپذیرفت. سخنگویان طالبان در این مذاکرات سعی دارند با ادعاهای مبهم بگویند که آنها به «تمام حقوق زنان و حقوق شهروندی که توسط اسلام ارائه شده است اعتقاد دارند»، بدون این که بیشتر در این مورد وضاحت دهند که دقیقاً این حقوق چیست.
مواضع کاملاً متفاوت دو طرف در مورد ماهیت دولت، دو سوال مهم همراه با نگرانی را برای ناظران این گفتگوها ایجاد میکند. اول، آیا طالبان انتخابات سراسری را به عنوان اصلیترین راه برای انتخاب رهبران کشور قبول میکنند؟ به دلایل بسیار زیاد احتمال این که قبول کنند صفر است. دوم، چه کسی تصمیم میگیرد چه قوانینی با اسلام مطابقت دارد باشد؟ در قانون اساسی کنونی آمده است که هیچ قانونی نمیتواند مغایر اصول اسلام باشد، اما به تفسیر طالبان تمام قوانین افغانستان غیر اسلامی است. طالبان خواهان آن اند که همه قوانین از شریعت مدنظر آنها ناشی شود و حقوق بشر به هیچ گرفته شود. این اختلافات اساسی، مذاکرات در مورد سیستم حکومتیی را که مورد قابل قبول همه باشد، زمانبر ساخته است و به نگرانیها افزوده است.
علیرغم عدم اطمینان بسیاری از شهروندان، مذاکرات صلح شاید بتواند امیدی برای رسیدن به آرامش شود و یک توافق صلح حاصل گردد. اما از دید بسیاریها، این توافق باید به گونه ویژه از زنان حافظت کند. زیرا بیشترین نگرانیها از این ناحیه است. هر نوع حق گذری در این بخش برای هیچ یک از زنان قابل قبول نیست و باعث عواقب ناگوار خواهد شد. در توافق باید فداکاریهایی را که زنان افغان انجام داده اند به رسمیت شناخته شود. زنان افغان برای دههها جامعه را کنار هم نگه داشته، نسل جدیدی از افغانها را تربیت کرده اند و در تمامی سطوح برای آیندۀ صلح آمیز هر افغان جنگیده اند.
برخلاف 20 سال پیش، زنان افغانستان امروزه در همه بخشهای جامعه از جمله آموزش، بهداشت، امنیت، توسعۀ اقتصادی و اجتماعی و در سراسر دولت دخیل اند و بخشی از بدنۀ این دولت شده اند. با ادامۀ مذاکرات و حتا بیشتر از آن به مشارکت زنان در همه سطوح نیاز است. زنان باید در بازسازی کشور، در اجرا و نظارت توافق صلح و تلاش برای ادغام مجدد، دخیل باشند. زنان باید در مشارکت کامل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی افغانستان قرار داشته باشند. زیرا این امر جامعه واقعی را تقویت میکند. توافقی صلحی که از زنان حمایت نکند و بدون در نظر داشت حقوق اساسی و بشری زنان به میان آید، وضعیت شکننده را به وجود خواهد آورد که قابل قبول نیست.