روشنفکران ما، همواره در رسالت خود شکست خورده اند

یادداشت: روشنفکران، به عنوان نخبگانی اجتماعی شناخته می‌شوند که می‌توانند بیشترین تاثیر را در روند مدرنیزاسیون و رفتن جامعه به سمت مدرنیته داشته باشند. تاریخ جهان مدرن، شاهدی بر این مدعا است که روشنفکران، پیش‌قراولان تحولات عمیق اجتماعی بوده اند. به باور بسیاری از صاحب‌نظران، حضور فعال روشنفکران، برای تغییر در یک جامعه الزامی است، روشنفکرانی که به عنوان منتقدان وضع موجود و کسانی که تلاش می‌کنند جامعه و سیاست را با مشارکت فعال خود به سمت مطلوب ببرند، شناخته می‌شوند. افغانستان نیز در یک قرن اخیر، شاهد جریاناتی بوده است که می‌توان آنان را با روشنفکر یا نخبه‌ی اجتماعی نامید، مشروطه‌خواهان اول، مشروطه‌خواهان دوم، روشنفکران دموکرات و روشنفکران کمونیسم از جمله جریانات روشنفکری در قرن بیستم هستند. به نظر می‌رسد پس از سال ۲۰۰۱، تکنوکراتان برگشته از غرب، مهم‌ترین گروهی هستند که  مسئولیت اجتماعی و سیاسی روشنفکران را به عهده گرفته‌اند. امروز می‌خواهیم در مورد کارنامه‌ی روشنفکری در بیست سال اخیر به بحث و کنکاش بنشینیم، آیا روشنفکران در بیست سال پسین موفق بوده‌اند؟ کارنامه‌ی روشنفکران را چگونه می‌توان ارزیابی کرد؟ البته قبل از آن به تعریف روشنفکر و نقش اجتماعی سیاسی آن خواهیم پرداخت و همین طور نگاهی خواهیم داشت به تاریخ‌چه‌ی جریان‌های روشنفکری در قرن بیستم. مهمان من در این برنامه، دکتر جواد رامیار، استاد علوم اجتماعی در دانشگاه هستند. آقای رامیار، همچنین نویسنده‌ی کتاب جامعه شناسی روشنفکری در افغانستان نیز هستند. ، ایشان در این کتاب، از امواج سه گانه‌ی روشنفکری در افغانستان (مشروطه‌خواهی، دموکراسی‌خواهی، کمونیست) سخن رانده‌اند و همینطور نگاهی انتقادی به کارنامه‌ی روشنفکری دارند. این گفتگو در پانزدهم اکتبر سال جاری، در استدیوی رادیو نوروز ثبت شده است. گردانندگی و ثبت متن پیش رو را، محمد هادی ابراهیمی، دبیر سیاسی رادیو نوروز به عهده داشته است.

گرداننده: ممنون از شما جناب آقای دکتر که به برنامه تشریف آوردید. به عنوان اولین سوال متمایل هستم تعریف شما را از روشنفکر بدانم؟

جواد رامیار: فکر می‌کنم تعریف روشنفکر به گونه‌ی جامع و مانع، اگر ناممکن نباشد، به شدت سخت است. من سالهای زیادی را به این موضوع پرداخته‌ام، در مورد روشنفکر تحقیق کرده‌ام و نوشته‌ام، اما هنوز هم یافتن تعریفی که بتواند روشنفکر را چنانچه باید و شاید تعریف کند، برایم دشوار است و چه بسا گمان می‌کنم ناممکن است. اما فکر می‌کنم می‌توان مشخصه‌هایی را به عنوان مشخصات روشنفکر ذکر کرد.

گرداننده: یعنی روشنفکر را با مولفه‌ها و مشخصه‌های آن تعریف کرد، به باور شما، آن مشخصات و مولفه‌ها چی هستند؟

جواد رامیار: به نظر می‌رسد سه مشخصه از مهم‌ترین مشخصه‌های روشنفکران است.

  • روشنفکران صاحب اندیشه هستند و از خود فکر و نظر دارند. برخلاف روشنگران که تنها حاملان اندیشه هستند.
  • عملکرد روشنفکران مبتنی بر عقلانیت است.
  • عملکرد روشنفکران مبتنی بر عرفی گرایی است.

البته واژه‌ی روشنفکر بالا و پایینی های زیادی داشته است، چه بسا که به باور برخی صاحب‌نظران، استعمال این واژه تا قبل از میلاد مسیح و به یونان باستان می‌رسد، و اوج استعمال این واژه هم در دهه‌ی هفتاد میلادی و در فرانسه است، با فعالیت‌های شخصیتی مثل (ژان پل سارتر)، که یک پایش در دانشگاه بود و یک پایش در خیابان و کنش‌گری اجتماعی. اما مهم‌ترین مشخصات روشنفکر همان بود که گفتم.

گرداننده: تفکیکی کردید میان روشنفکر و روشنگر، می‌شود این تفکیک را بیشتر توضیح بدهید؟

جواد رامیار: روشنفکر از خود اندیشه دارد، فکر دارد، آن هم اندیشه و فکر معطوف به مساله‌ی اجتماعی، مراد من از مساله، معنای دقیق و آکادمیک آن است. اما روشنگر صاحب اندیشه نیست، بلکه تنها حامل اندیشه و تبلیغ‌کننده‌ی یک اندیشه است که آن را از دیگر کسی وام گرفته است. من این تفکیک را از برخی آثار مارکس و همینطور ماکس وبر وام گرفته‌ام.

گرداننده: با توجه به مشخصاتی که از روشنفکر گفتید، آیا ما در افغانستان جنبشی به اسم جنبش روشنفکری داریم؟

جواد رامیار: با توجه به مشخصاتی که از روشنفکر گفتم، ما چیزی به اسم روشنفکری در افغانستان و شخصیت‌هایی به اسم روشنفکر نداشته‌ایم و حتی نداریم. آنچه در افغانستان به اسم جریان‌های روشنفکری شناخته می‌شوند، روشنفکر به معنای دقیق کلمه نیستند، بلکه همه روشنگر اند.

گرداننده: با توجه به این مساله، چرا شما همواره از واژه‌ی روشنفکر استفاده می‌کنید؟ حتی در کتاب خود هم از همین واژه استفاده کردید و نام کتاب‌تان هم (جامعه‌شناسی روشنفکری) است.

جواد رامیار: این استفاده‌ی من از روزی مجبوریت است، از روی این که این اصطلاح مرسوم شده است و واژه‌ی دیگری وجود ندارد. وگرنه من با اکراه تمام این واژه را استفاده می‌کنم.

گرداننده: برگردیم سر سوال اصلی، خوب است در مورد اینکه ما جنبش روشنفکری نداشته‌ایم بیشتر توضیح بدهید.

جواد رامیار: بله همانطور که گفتم با توجه به سه مشخصه‌ی روشنفکر و با توجه به مشخصه‌ی اول، ما در افغانستان روشنفکر نداشته‌ایم. همینطور جنبش روشنفکری هم نداشته‌ایم. چون روشنفکران ما نتوانستند آرمان و مدعای خود را به یک جنبش بدل کنند. به همین جهت چیزی به اسم جنبش روشنفکری شکل نگرفت.

گرداننده: مشخصه‌ی جنبش به باور شما چیست؟ و چرا روشنفکری در افغانستان تبدیل به جنبش نشده است؟

جواد رامیار: مشخصه‌ی جنبش فراگیر بودن آن است، اینکه یک مساله و یک آرمان به دغدغه‌ی اجتماعی تبدیل شود. مانند مشروطه‌خواهی در ایران که به یک جنبش فراگیر تبدیل شد، و چه بسا در مواردی بسیاری به اقدامات نظامی دست زدند، مانند ستار خان و …

اما در افغانستان هر سه موج روشنفکری تبدیل به جنبش نشد. موج اول و دوم که هر دو را می‌توان زیر موج مشروطه‌خواهی خواند، محدود به حلقه‌ی دربار و اطرافیان دربار و معلمان لیسه‌ی حبیبیه بود. هیچ خبری از این جنبش و دغدغه‌‌ی آن در دیگر شهرها نبود، حتی در کابل هم محدود به یک حلقه‌ی خاص بود. موج دوم هم که محور اعلی حضرت می‌چرخید و باز هم محدود به اطرافیان اعلی حضرت، اعضای مجلس و عده‌ای از کسانی بود که غرب را تجربه کرده‌ بودند و در شهرها دیگر خبری از این دموکراسی خواهی نبود. موج سوم که موج کمونیست است تا حدودی از امواج پیشین گسترش بیشتری داشت، و توانسته بود از شهر کابل فراتر برود، اما باز هم محدود به کلان‌شهر ها بود و در روستاها خبری از این موج و مساله‌ی آن نبود و مردم شناخت کافی از آنان نداشتند. لذا هر سه موج روشنفکری، تبدیل به جنبش نشدند و همواره دیواری محکم میان توده و روشنفکر پابرجا بود.

گرداننده: آنچه از صحبت‌های شما فهمیده می‌شود، این است که دو نقد بر امواج سه گانه وارد است، یکی اینکه صاحب اندیشه نبودند و دیگر اینکه نتوانستند موج را تبدیل به جنبش کنند، دیگر چه نقدی بر این امواج سه گانه مطرح است؟

جواد رامیار: مشکل دیگر آنان این بود که شناختی از جامعه‌ی خود نداشتند، تنها با الگوگیری از کشورهای منطقه تلاش می‌کردند تا مفاهیم  و ارزش‌های وارداتی خود را به جامعه تحمیل کنند، بدون آنکه درکی عمیق از جامعه‌ی خود داشته باشند و بدون آنکه به بومی سازی مفاهیم بپردازند، به همین جهت تلاش‌های‌ آنها با شکست مواجه می‌شد.

گرداننده: برخی بر این باورند که روشنفکران، در خلاصه‌ترین عبارت به سود افغانستان و به ویژه به سود توسعه‌ی سیاسی در افغانستان نبودند، چه این صاحب‌نظران بر این باورند که روشنفکران، با فعالیت‌های زیرزمینی خود باعث بی‌ثباتی سیاسی در افغانستان شدند، شما چطور فکر می‌کنید؟ آیا روشنفکران به سود توسعه‌ی سیاسی در افغانستان بودند؟

جواد رامیار: من فکر می‌کنم که آنان به سود توسعه‌ی سیاسی نبودند، تلاش‌های آنان تنها چند جرقه بود و از دوام‌ برخوردار نبود، دیدیم که پس از آنها دیگر نه خبری از آنها بود و نه هم خبری از جریان آنها، بعد از امان‌الله خان و مشروطه‌ی دوم ما با فردی به اسم امیر حبیب‌الله مواجه هستم که کاملا برخلاف مشروطه‌خواهان دوم بود. بعد از موج دموکراسی خواهیم با فردی چون داوودخان مواجه هستیم و پس از موج کمونیست هم با احزاب جهادی، اگر اینان به توسعه‌ی سیاسی مفید بودند، حداقل پس از رفتن آنها باید رگه‌هایی از جریان‌شان باقی می‌ماند. در حالی که چنین نیست.

گرداننده: برگردیم به موج چهارم، شما همواره از روشنفکری موج چهارم سخن زده‌اید و این اصطلاح ویژه‌ی شما است و من در جای دیگری ندیده‌ام. این موج چه مشخصاتی دارد؟ پیش‌قراولان این موج کی‌ها هستند؟

جواد رامیار: این موج همان موجی است که پس از سال ۲۰۰۱ در افغانستان شکل گرفته است، پیش قراولان آن هم تکنوکراتانی هستند که از غرب باز گشته‌اند. این موج هم شباهت‌هایی با امواج پیشین دارد. اولین شباهت این است که این موج هم روشنفکر نیستند، بلکه تنها حاملان اندیشه هستند، این موج روشنگر هستند تا اینکه روشنفکر باشند. دوم اینکه این موج، با موج دموکراسی زمان ظاهر خان یک شباهت دارد و آن کثریت نشریه‌ها و رسانه‌ها است، البته که موج چهارم از کثرت نشریه‌ی بیشتری برخوردار است، اما باز هم می‌توان این کثرت را قریب به موج دموکراسی خواهی دانست.

مشخصه‌ی دوم اینکه این موج، همانطور که اندیشه‌ی خود را از غرب آوردند، خودشان هم از غرب آمدند، خودشان هم با طیاره‌های غربی و با حمایت غرب به افغانستان آمدند.

مشخصه‌ی سوم اینکه این موج، از حمایت‌های مالی گسترده‌ای برخوردار بودند، گرچند موج روشنفکران کمونیست هم حمایت اتحاد جماهیر شوروری را با خود داشتند، اما به اندازه‌ی این موج، پشتوانه‌ی مالی را نداشتند. موج چهارم دارای حمایت‌های میلیاردی بود.

مشخصه‌ی چهارم این که این موج برخلاف امواج پیشین، گرچند درک عمیقی از ارزش‌های خود دارد، اما باوری به آنها ندارد. برخلاف امواج پیشین که به خاطر امواج خود جان دادند، اما این موج این وابستگی را ندارد.

گرداننده: خوب است که در این میان اشاره‌ای بکنم به کسانی که در راه مشروطه کشته شدند، از جمله مولوی واصف سرور که رهبر مشروطه‌خواهان بود و دیگر کسانی که از مشروطه‌خواهان کشته شدند.

جواد رامیار: بله، چه بسا که این افراد در راستای آرمان خود به توپ بسته شدند، اکثریت موج سوم روشنفکری در افغانستان کشته شدند، اما موج چهارم این پایبندی را ندارد، موج چهارم همواره پاسپورت غربی را با خود دارد و اگر اندکی اوضاع متشنج شود، بار خود را بسته و به غرب بر می‌گردد.

گرداننده: شما نگاهی انتقادی به امواج سه گانه‌ی روشنفکری داشتید، در مورد موج چهارم چطور؟ آیا این موج را موفق می‌دانید؟

جواد رامیار: در ساده‌ترین عبارت باید بگویم خیر، این موج هم شکست خورد.

گرداننده: و به چه دلیل شکست خورده است؟

جواد رامیار: چندین نقد بر موج چهارم وارد است.

اول این که این موج شناخت دقیقی از افغانستان نداشتند، این موج هم بسان امواج پیشین تنها به فکر الگوگیری و تطبیق آن بودند بدون اینکه توجهی به شرایط بومی افغانستان داشته باشند.

دوم این که این موج هم نتوانست موج خود را تبدیل به جنبش کند، گرچند این موج به دلیل رسانه و تکنولوژی‌ای که با خود داشت، توانست پیام خود را گسترش دهد، اما اینکه دغدغه‌ی خود را به یک مساله‌ی اجتماعی بدل کند، ناکام بود.

سوم شتاب‌زدگی این موج بود، این موج می‌خواست در مدت زمان اندکی افغانستان را از آن ساختار سنتی‌اش، تبدیل به کشوری مدرن و دموکرات کند و این شتاب‌زدگی چه بسا نتیجه‌ی عکس داشته باشد.

چهارم این که این موج تنها بر اساس مکتب نوسازی می اندیشید، تنها گمان می‌کرد که با الگوگیری از غرب می‌توان به نتیجه‌ی مطلوب رسید، تنها می‌خواست از لیبرال دموکراسی الگو بگیرد، بدون آنکه به شرایط بومی توجه کند،  ما نیاز داریم به سمت یک روایت بومی برویم، آنچه کابل می‌خواهد تا آنچه روشنفکران موج چهارم می‌گفتند، یازده هزار کیلومتر فاصله داشت. فاصله از کابل تا واشنگتن، لذا این هم نقد چهارم بر این موج است و به همین دلایل موج چهارم هم شکست خورد.

گرداننده: ممنون از شما جناب آقای دکتر و ممنون از تمام کسانی که برنامه‌ی ما را دنبال کردند. تا برنامه‌ای دیگر، بدرود!