یکی از توییتهای رییسجمهور ترمپ در اواخر ماه اکتبر سال جاری، کلاف روند صلح افغانستان را پپیچیدهتر ساخت. ترمپ در آن توییت نوشته بود که تا روز کریسمس تمام سربازان امریکایی مستقر در افغانستان را به خانه بر میگرداند. این توییت جدول زمانی خروج نیروهای امریکایی از افغانستان را که ایالات متحده با دشواری در مورد آن مذاکره کرد و درج توافق صلح ۲۹ فبروری واشنگتن با طالبان ساخت، به هیچ گرفت. تغییر ناگهانی مهرهها در پنتاگون هم معلول سرخوردهگی ترمپ از کندی روند خروج نیروهای امریکایی از افغانستان بود. مارک اسپر وزیر دفاع پیشین و مجموع جنرالهای پنتاگون روند خروج نیروهای امریکایی را از افغانستان کند کرده بودند. برکناری اسپر از سوی ترمپ نشان داد که رییسجمهور چقدر از نقشهکشیها و برنامهریزیهای جنرالهای امریکایی برای خروج از افغانستان خسته است و میخواهد تا ختم دورهی ریاست جمهوریاش، طولانیترین جنگ تاریخ امریکا را به پایان برساند.
ولی تمامی سربازان امریکایی از افغانستان خارج نمیشوند. به رغم عجلهی ترمپ و آسیبی که از اثر این عجله به افغانستان وارد شد، بخشی از سربازان امریکایی حتا پس از مراسم تحلیف بایدن در ۲۰ جنوری سال آینده هم در افغانستان باقی خواهند ماند. کریس میلر سرپرست کنونی پنتاگون گفته است که بر مبنای برنامهی وزارت دفاع امریکا، نصف سربازان امریکایی که در حال حاضر در افغانستان حضور دارند تا ۱۵ جنوری به خانه بر میگردند. بنابراین ۲۵۰۰ سرباز امریکایی در روز مراسم تحلیف بایدن، در افغانستان حضور خواهند داشت.
حضور ۲۵۰۰ سرباز امریکایی در افغانستان به معنای آن است که حکومت جوبایدن مکلف است در مورد سیاست آیندهی امریکا در مورد افغانستان تصمیم بگیرد. بایدن زمانی که معاون رییسجمهور بارک اوباما بود، به حمایت از پروژهی دولتسازی در افغانستان باور نداشت. او در آن زمان به این نظر بود که شمار کمی از سربازان امریکایی باید در افغانستان باقی بمانند و عملیاتهای مشخص ضد تروریستی انجام دهند. او چیزی بیشتر از ۲۰۰۰ سرباز در افغانستان نمیخواست. جالب است که پس از روی کارآمدن بایدن، امریکا همان قدر سرباز در افغانستان خواهد داشت.
این که آیا ماموریت شمار کمی از سربازان امریکایی در افغانستان برای شکار تروریستها موفق خواهد بود یا نه قابل بحث است. سوال اصلی این است که آیا عملیاتهای ضد تروریستی علیه اعضای القاعده و داعش در افغانستان بدون در نظر داشت روابط متقابل این نیروها با طالبان و کمکهای که طالبان از پاکستان دریافت میکنند، موفق خواهد بود؟ نظر من این است که مبارزهی نظامی با القاعده و داعش در خاک افغانستان بدون در نظرداشت روابط متقابل طالبان و این گروهها و نقش مخرب و مجرمانهای که پاکستان در این کشور بازی میکند، نتیجه نمیدهد. ما نباید به جای مبارزه با علل، با معلول بجنگیم. پاکستان نقش مهم در توانمند سازی طالبان دارد و القاعده هم از روابطش با طالبان بهرهبرداری میکند. بنابراین روابط طالبان با القاعده و نقش پاکستان در توانمندسازی طالبان، علتهای اصلی بقای القاعده و داعش در افغانستان و منطقه است. تا با علتها درگیر نشویم، درگیری با معلول سودی ندارد. ولی با دریغ و درد که دیدگاههای تیم بایدن در مورد پاکستان تغییر نکرده است. جریت بلنک یکی از مقامهای حکومتی در ادارهی اوباما که حال با کمپین بایدن کار میکند، بهار سال گذشته ایدهی مجازات پاکستان به دلیل حمایتش از طالبان را مسخره کرد، اما این آقا نگفت که چگونه میتوان جلوپاکستان را گرفت تا بیشتر از این طالبان را توانمند نسازد.
به نظر میرسد که تیم جوبایدن میخواهد که در روند حل سیاسی جنگ افغانستان سرمایهگذاری بیشتر کند. آنان میگویند این روند را با موثریت بیشتر ادامه خواهند داد. اگر تیم بایدن جدی باشد، سالمسازی روند حل سیاسی جنگ افغانستان کار دشواری نیست. از همان روزهای اول پس از امضای توافقنامهی امریکا و طالبان، تردیدهای زیادی در مورد صداقت طالبان وجود داشت، اما تمایل شدید ترمپ به خروج از افغانستان تیم او را وادار ساخت تا حقهبازیهای طالبان را نادیده بگیرند. بیپروایی ناشی از خستگی، استراتژی موثر در مذاکره نیست. تجربه نشان داده است که دشمنان امریکا میزان جدی بودن ایالات متحده را پس از امضای هر قراردادی آزمایش میکنند. طالبان از همان روز اول مذاکره، ترمپ را آزمایش کردند و دریافتند که با تشدید حملات تروریستی و حقهبازی چیز زیادی را از دست نمیدهند. تیم مذاکرهکننده به رهبری خلیلزاد هم به دلیل عجلهی ترمپ امتیازهای زیادی به طالبان داد.
گزارشهایی این روزها منتشر میشود که حاکی از تصمیم تیم امنیتی و سیاست خارجی بایدن برای ابقای سفیر زلمی خلیلزاد است. به نظر میرسد که این تیم به این باور است که برای تداوم موفقیتآمیز روند حل سیاسی جنگ افغانستان حضور سفیر خلیلزاد به عنوان نمایندهی خاص ایالات متحده، الزامی است. تصور تیم بایدن این است که بقای خلیلزاد به موفقیت روند گفتگوهای صلح افغانستان هم کمک میکند.
اما ابقای خلیلزاد اشتباه است. تردیدی ندارم که خلیلزاد خیلی توانا است. او در افغانستان به دنیا آمده و با زبانهای این کشور مثل بلبل گپ میزند. خلیلزاد سابقهی بیست و پنج سال تعامل با طالبان دارد. او در ابتدا به عنوان یک بارزگان و بعد به عنوان یک دیپلومات با طالبان وارد گفتگو و تعامل شد. ولی باید بدانیم که گاهی توانایی و تجربهی زیاد خودش ضعف است. بی ربط بودن یک دیپلومات با افغانستان با توجه به پچیدهگیهای روابط قبیلهای و قومی این کشور یک امتیاز محسوب میشود.
از طرف دگر ماموریتهای نمایندههای ویژهای که در حکومتهای مختلف امریکا در سمت شان ابقا شده اند، ناکام مانده است. دنیس روز به عنوان نمایندهی ویژهی ایالات متحده برای حل سیاسی نزاع اسراییلی- فلسطینی به ترتیب در حکومتهای ریگان، بوش پدر و بیل کلنتون وظیفه اجرا کرد. هم بوش پدر و هم کلنتون به منظور رعایت اصل تداوم در روند حل سیاسی منازعهی اسراییلی- فلسطینی او را ابقا کردند. انتظار این بود که با امضای قرارداد صلح اسلو در سال ۱۹۹۳ میان یاسر عرفات رهبر وقت سازمان آزادیبخش فلسطین و اسحاق رابین نخستوزیر وقت اسراییل، پیشرفتهای بسیار بزرگ در راه حل منازعهی اسراییلی- فلسطینی به وجود آید. دنیس روز به همین منظور در وظیفهاش ابقا شده بود، اما هیچ پیشرفتی حاصل نشد. دنیس روز و تیم او برای زندهنگه داشتن روند، حقهبازی و ترور را نادیده گرفتند. از همان روز اول امضای قرارداد اسلو هر دو طرف جدی بودن ایالات متحده را آزمایش کردند و از رفتار دنیس روز این طور نتیجه گرفتند که حقهبازی و تداوم ترور، هزینهای ندارد. دنیس روز و تیم او چنان غرق امور روزمره شده بودند که راه خود را گم کردند.
تنها دنیس روز ناکام نبود. جیمز بیکر وزیر خارجهی پیشین امریکا هفت سال نمایندهی ویژهی سرمنشی سازمان ملل متحد در امور حل منازعهی ارضی مراکش و الجزایر بود. او در دورههای ریاست جمهوری بیل کلنتون و بوش پسر در این سمت باقی ماند. مشکل این است که بخشی از قلمروی که مراکش بر آن ادعای مالکیت دارد توسط یک گروه شورشی مورد حمایت الجزایر کنترل میشود و این امر به منازعه میان الجزایر و مراکش دامن زده است. جیمز بیکر با وجود این که هفت سال نمایندهی سرمنشی سازمان ملل متحد بود نتوانست کاری از پیش ببرد و ناکام ماند. آن جنبش جداییطلب در پایان کار جریتر شد.
مورد افغانستان هم نمیتواند استثنا باشد. درست است که خلیلزاد از جانب امریکا با طالبان مذاکره کرد که حاصل آن قرارداد صلح بین ایالات متحده و گروه طالبان بود که در ۲۹ فبروری سال جاری میلادی امضا شد. اما قیمتی که برای امضای این قرارداد پرداخته شد بسیار گزاف بود. خلیلزاد حکومت افغانستان را که متحد راهبردی ایالات متحده بود، طرف مذاکره با طالبان نساخت. مذاکره باید سه جانبه میبود و در آن طالبان، امریکا و حکومت افغانستان حضور داشتند، اما دوجانبه شدن مذاکرات به معنای آن بود که خلیلزاد حکومت منتخب افغانستان را دور زده است. دور زدن حکومت منتخب افغانستان موقف طالبان در مورد نامشروع خواندن این حکومت را تقویت کرد. از طرف دگر دور زدن حکومت افغانستان به معنای تسلیم شدن ایالات متحده به یکی از خواستهای مهم طالبان بود. مطالبهی طالبان از سالها به این طرف این بود که میخواهد با دور زدن حکومت افغانستان، مستقیم با ایالات متحده گفتگو کند. گروه طاللبان به این هدف خود رسید. از طرف دیگر نحوهی تعامل شخصی خلیلزاد با برخی از چهرهها مشکل خلق کرد. خلیلزاد رهبران گروه طالبان را همیشه میبیند، اما حمدالله محب مشاور امنیت ملی رییسجمهور افغانستان و امرالله صالح معاون اول ریاست جمهوری این کشور را در فهرست سیاه خود قرار داده است. این رفتار خلیلزاد کل ماموریت آوردن صلح به افغانستان را صدمه زده است.
بایدن باید خلیلزاد را با یک دیپلومات دیگر تعویض کند. تعویض خلیلزاد سبب میشود که آسیبهای وارده به روند حل سیاسی جنگ افغانستان کاهش یابد و برعکس دستآوردهای او تقویت شود. تعویض خلیلزاد خون تازه در رگهای تلاشهای خواهد دمید که هدف از آن حل سیاسی جنگ افغانستان و برقراری صلح در این کشور است. تیم بایدن گفته است که میخواهد به تلاشهای سیاسی برای پایان جنگ افغانستان ادامه دهد و گفتگوهای صلح افغانستان را حمایت کند، به همین دلیل نیاز است که یک چهرهی دیگر از جانب امریکا برای مدیریت این تلاشها گماشته شود. طالبان قبلا خلیلزاد را آموزده اند. طالبان دیدند که عبور از خط قرمزهای قرارداد دوحه هزینهای ندارد. خلیلزاد یا نتوانست یا نخواست که به طالبان تفهیم کند که عبور از آن خط قرمزها برای این گروه پیامد سنگین دارد. بنابراین خلیلزاد دیگر اعتبار خود را از دست داده است. یک دیپلومات جدید که حمایت جدی بایدن را داشته باشد باید جای خلیلزاد را بگیرد تا افکار و دید تازه به روند صلح افغانستان بیاورد، اعتبار امریکا را احیا کند و از حامیان طالبان حساب بگیرد. فراموش نکنیم که دستاوردهای ترمپ در دیپلوماسی خاورمیانهای حکومتش و قراردادهای صلح ابراهیم معلول تغییراتی بود که در تیم دیپلوماتهای امریکایی در خاورمیانه آمد، اگر همان دیپلوماتهای قبلی ابقا میشدند نتیجهای حاصل نمیشد.
سفیر خلیلزاد شهروند وطنپرست امریکا است. او باید همیشه طرف مشورت تیم بایدن در مورد افغانستان باشد. تیم بایدن با پیتر تامسن و دیگر دیپلوماتهای که افغانستان را میشناسند نیز مشورت خواهد کرد. خلیلزاد هم میتواند یکی از دیپلوماتهای طرف مشورت باشد. اما روند صلح افغانستان به یک چهرهی جدید نیاز دارد. اگر تیم بایدن میخواهد روند صلح افغانستان جان تازه بگیرد باید یک چهرهی تازه جدید بیاورد.