تقویت سلامتِ شناختی برای مقابله با اخبار جعلی

ما معمولا اصطلاح سلامت یا رفاه را در مورد وضعیت جسمی و روانی انسان به کار می‌بریم. مثلا می‌شنویم که «ورزش‌کردن بهترین راه برای بهبود سلامت جسمی شماست»، یا این‌که «برای بهبود سلامت روانی خودتان، هر از چند گاهی موبایل‌تان را کنار بگذارید».

اما سلامت و بهزیستی جنبه‌ای کمتربحث‌شده هم دارد: سلامتِ شناختی یا سلامت منطق شناخت. علم و دانش برای ما خوب است نه فقط چون میلِ دانستنِ حقیقت داریم، بلکه چون توانایی ما را برای زندگی در دنیا و کسب اهداف‌مان شدیدا متاثر می‌کند؛ اما برعکس، جهل برای ما بد است چون مانعِ دیدی صحیح از جهان و مانع کسب اهداف‌مان می‌شود. و همان‌طور که برخی عواملْ سلامت جسمی و روانی ما را متاثر می‌کند، عواملی هم وجود دارد که «سلامت شناختی» ما را متاثر می‌سازد. البته این مفهوم جدیدی نیست، اما کمک‌مان می‌کند که «بحرانِ شناختی» زمانهٔ خودمان را بهتر درک کنیم.

بی‌شک شما هم با این بحران مواجه شده‌اید: دربارهٔ عصر «پساحقیقتِ» رسانه‌ها زیاد خوانده‌ایم، نظریات توطئه افسار پاره کرده‌اند، و مزخرفات زیادی در فیس‌بوک منتشر می‌شود. این روزها بخش بزرگی از مخاطبان بی هیچ تردیدی هر تئوری توطئه و شایعه‌ای را که در رسانه‌ها بخصوص رسانه‌های اجتماعی منتشر شده، می‌پذیرند. بحث‌کردن با مخالفان مشکل‌تر از همیشه است، و شناساییِ منابع موثق اطلاعات اغلب مشکل است. گرچه دربارهٔ چراییِ بدبودنِ همهٔ این‌ها زیاد شنیده‌ایم، این‌جا من بر چگونگیِ بدبودنِ آن‌ها برای سلامت خودمان تمرکز می‌کنم.

سلامت شناختیْ (یا سلامت معرفت‌شناسی) حسی غریزی در وجود شماست که به شما می‌گوید می‌توانید آن‌چه را دربارهٔ دنیا و زندگی‌تان نیاز دارید پیدا کنید. البته این می‌تواند دانشِ عمومی باشد، مثل وقتی که سعی می‌کنید جواب سوالات عمومی را برای ارضای کنجکاوی‌تان پیدا کنید؛ اما می‌تواند دانشِ تخصصی هم باشد، مثل وقتی که برای تکمیل پروژه‌ای به دانش مشخصی نیاز دارید. اگر به منابع اطلاعاتی خوب و فراوانی دسترسی داشته باشید، عموما به پاسخ سوالات‌تان دست می‌یابید و به این ترتیب، سلامت شناختی بالایی دارید. اما برعکس، اگر دروغگوها شما را احاطه کرده باشند، یا راهی برای یافتن پاسخ‌تان ندارید، آن‌وقت دیگر وضع‌تان خوب نیست.

سلامت شناختی سه مولفه دارد: دسترسی به حقایق؛ دسترسی به منابع اطلاعاتی موثق؛ و فرصت مشارکت در گفتگوی سازنده. حالا به نوبت به هرکدام از این‌ها می‌پردازیم.

دولت‌ها ممکن است اینترنت، کتاب‌ها و اطلاعات را سانسور کنند. تا وقتی اطلاعات صحیح ر ادریافت نکنید، دسترسی شما به حقیقت مسدود شده است.

وقتی به شما اطلاعاتی را می‌دهند یا دنبال پاسخ پرسش‌هاتان هستید، دوست دارید حقیقت به شما عرضه می‌شود. دسترسی به حقایق (یعنی مولفهٔ اول)، مبنای سلامت شناختی است. اما به روش‌های زیادی می‌توان مانع دسترسی شد: مثلا ممکن است اینترنت را قطع کنند، برخی کتاب‌ها را ممنوع کنند، و اطلاعات مهم را سانسور کنند. یا در موارد خفیف‌تر، ممکن است از رسانه‌های خبری مختلف، اطلاعاتِ متضادی را دریافت کنید. در این موارد، حس می‌کنید تا وقتی که نتوانید اطلاعات صحیح را شناسایی کنید، دسترسی شما به حقیقت مسدود شده است.

اینترنت، خوب یا بد، حاوی حجم زیادی از محصولات فکری و خلاقانهٔ انسان‌هاست. همچنین منبع بزرگی از دروغ‌های کثیف است. دسترسی به این همه اطلاعات، فقط در صورتی مفید است که بتوانید جنسِ سالم را جنسِ خراب سوا کنید. مثلا، سازمان بهداشت جهانی، حجم عظیم اطلاعات مربوط به کرونا را اصطلاحا «همه‌گیری اطلاعات» [infodemic] نامیده است: آن‌قدر اطلاعات وجود دارد که غیرممکن است بتوانید همهٔ آن‌ها را بررسی کنید و اغلب یافتن حقیقت مشکل است. برای اطمینان از این‌که به حقیقت دسترسی داریم، باید منابع مناسب اطلاعات را شناسایی کنیم.

این‌جا به دومین مولفهٔ سلامت شناختی می‌رسیم که عمدتا در خدمتِ مولفهٔ اول است، یعنی: دسترسی به منابع اطلاعاتی موثق. همهٔ ما دوست داریم به اطلاعاتِ درست دسترسی داشته باشیم، اما در عمل این به تنهایی ممکن نیست و برای همین به دیگران متکی هستیم. این چیزِ خوبی‌ست، چون تقسیمِ دانش بین تعداد زیادی از افراد، به این معناست که ما مجبور نیستیم در همه چیز تخصص داشته باشیم. در واقعیت هم ما برای یافتن جواب‌هامان، فقط می‌توانیم به دیگران تکیه کنیم. احساسِ این‌که می‌توانیم چنین منابعِ موثقی را پیدا کنیم، مولفه‌ای مهم از سلامت شناختی ماست.

تا وقتی اطلاعات صحیح را دریافت نکنید، دسترسی شما به حقیقت مسدود شده است.

سرانجام این‌که گرچه ما به اطلاعاتِ دیگران وابسته‌ایم، دریافتِ منفعلانهٔ اطلاعاتْ خوب نیست. ما خودمان هم باید وارد تعامل و دیالوگ شویم. اغلبْ چیزهایی که می‌خواهیم بدانیم، پیچیده و دشوارند، و درک آن‌ها مستلزم چیزی فراتر از سوال و جوابِ ساده است؛ بحث و گفتگو با دیگران می‌تواند سوالاتِ جدیدی را مطرح کند. ضمنا ما دوست داریم آن‌چه را که می‌دانیم به اشتراک بگذاریم: اگر چیزی بدانیم که می‌تواند برای دیگران مفید باشد، بعد می‌خواهیم آن را به دیگران هم منتقل کنیم. این‌جا سومین مولفهٔ سلامت شناختی مطرح می‌شود: این حس که می‌توانید در گفتگوی سازنده شرکت کنید.

عدم فرصتِ مشارکت در گفتگوی سازنده، می‌تواند به رفاهِ شما صدمه بزند. راه‌های زیادی وجود دارد که می‌تواند تلویحا یا صریحا مانع مشارکت شما شود، و این ممانعت ممکن است ریشه در هویت شما داشته باشد ‌ــ‌ پدیده‌ای که فلاسفه آن را بی‌عدالتیِ شناختی می‌نامند. اگر برای‌تان پیش آمده باشد که به‌خاطر نژاد، جنس، جنسیت و غیره، حرف‌تان شنیده نشود یا تخصص‌تان نادیده گرفته شود، پس بی‌عدالتی شناختی را تجربه کرده‌اید. این نمونه‌هایی از آسیب‌پذیریِ سلامت شناختی است. اما مفهومی که من این‌جا به آن اشاره دارم، ضرورتا به این نوع محرومیت‌ها مربوط نمی‌شود، بلکه هر نوع عدم فرصت برای مشارکت در گفتگوی سازنده را شامل می‌شود. (هرچند در واقعیت، اقلیت‌های به حاشیه رانده شده، بیشتر چنین چیزی را تجربه می‌کنند).

حالا می‌بینیم که بحران شناختیِ جاری چگونه می‌تواند سلامت شناختی ما را متاثر کند: حجم عظیم اطلاعات غلط و گمراه‌کننده‌ای که از سوی رسانه‌های سنتی و شبکه‌های اجتماعی به ما هجوم می‌آورد، این حس را به القاء می‌کند که دسترسیِ مناسبی به حقایق نداریم. با این همه اطلاعاتِ متغایر که به‌نظر می‌رسد با سوءنیت به مردم ارائه می‌شود، شناساییِ منابع موثق ممکن است دشوار باشد.

موضوع دیگری که ممکن است به ذهن‌مان خطور کند این است که چرا بحران جاری سلامت شناختی ترمیم نمی‌شود. همان‌طور که اشاره کردم مردم در پی حقیقت و اعتماد و گفتگو هستند، اما وقتی حس کنند که در این جستجو شکست می‌خورند، دنبال شیوه‌های دیگری برای ارضای نیاز خود می‌روند. یکی از تاسف‌بارترین جنبه‌های وضعیتِ شناختیِ فعلی ما، شیوع اندیشهٔ توطئه‌گراست: مردم مستعد پذیرش و اشتراک‌گذاریِ بسیاری از نظریات عجیب و غریب در شبکه‌های اجتماعی هستند. این تا حدی ناشی از کاهش سلامت شناختی است، چون ما برای یافتنِ حقایق، منابع موثق، و فرصتِ بیان عقیده، ممکن است دنبال جاهایی بالقوه شگفت‌انگیز بگردیم. گرچه باورکردنِ تعداد زیادی از نظریات توطئه نامعقول است، انگیزه‌ای که در پسِ این باورهاست، لزوما غیرمعقول نیست.

باورکردنِ تعداد زیادی از نظریات توطئه نامعقول است، اما انگیزه‌ای که در پسِ این باورهاست، لزوما غیرمعقول نیست.

این در مورد یک روندِ ناخوشایندِ دیگر هم صادق است: افزایش بی‌اعتمادی به کارشناسان. واکنش‌ها به همه‌گیری کرونا را در نظر بگیرید. ناباوری به تاثیر اقدامات پیشگیرانه (مثلا فاصله‌گذاری اجتماعی و ماسک‌زدن) و تردید در تولید واکسن، تا حدی ناشی از بی‌اعتمادی به کارشناسان بود. منظور این نیست که افرادی که به متخصصان اعتماد ندارند، دنبال منابع اطلاعاتی موثق نمی‌روند؛ بلکه جای دیگری دنبال آن می‌گردند ‌ــ‌ و اغلب جای مناسبی را پیدا نمی‌کنند. کاهش سلامت شناختی، هم می‌تواند عاملِ بحران شناختی باشد و هم پیامد آن: اگر حس کنید فرصت گفتگو پیدا نمی‌کنید، فرصت‌های جایگزین برای آن می‌یابید، که این منجر به دیدگاه‌های افراطی‌تر می‌شود، و این به نوبهٔ خود مشارکت دیگران را مشکل می‌کند ‌ــ‌ یه دور باطل که به سلامت شناختی آسیب می‌زند.

باراک اوباما اخیرا در مصاحبه‌ای در مجلهٔ آتلانتیک دربارهٔ پیامدهای شوم عدم مهار بحران شناختی هشدار داد: این‌که بازارِ اندیشه‌ها تعطیل شود و همین بلا بر سر دموکراسی هم بیاید. به نظر من، یکی از کارهایی که برای مقابله با بحران شناختی می‌توان انجام داد، ایجاد موازنهٔ صحیح در خود مفهوم سلامت شناختی است. البته هنوز معلوم نیست که بهترین شیوهٔ تحقق این هدف چیست. رسانه‌های اجتماعی برای مهار موج اطلاعاتِ غلط در پلتفرم‌های خود، دست به اقداماتی زده‌اند، خواه ازطریق مکانیسم‌های راستی‌آزمایی یا بستن حساب کاربران. این اقدامات می‌تواند به بهبود سلامت شناختی کاربران کمک کند، اما درعین‌حال می‌تواند امکان مشارکت در گفتگو را از بسیاری از افراد بگیرد. درنتیجه، کاربرانی که مطالب‌شان هدف راستی‌آزمایی قرار می‌گیرد یا حساب‌شان بسته می‌شود، در جای دیگری دنبال تامین نیازهای شناختی خودشان می‌گردند. البته منظور این نیست که راستی‌آزمایی فکرِ بدی‌ست، یا این‌که هرگز نباید کاربران را از شبکه‌های اجتماعی اخراج کرد. منظور این است که تامین نیاز مردم به حقیقت و اعتماد و گفتگو، کارِ آسانی نیست.

حتما تا به‌حال به توصیه‌هایی برای مقابله با دروغ‌پراکنی برخورد کرده‌اید ‌ــ‌ مثلا این‌که اطلاعات را دوباره‌سنجی (دبل‌چک) کنید، مطمئن شوید منبع اطلاعات موثق است، یا برخی کاربرانِ کانال یا پیجِ خودتان را بلاک کنید ‌ــ‌ که البته می‌تواند موثر باشد. اما شاید بد نباشد که به‌طور ادواری، عاداتِ شناختیِ خودمان را هم بازبینی کنیم: مثلا شیوهٔ جستجوی اطلاعات را بررسی کنید، و این‌که آیا برخی منابع را به‌خاطر اطلاعات صحیح‌شان دنبال می‌کنید یا صرفا چون چیزی را که شما می‌خواهید تایید می‌کنند. البته که برای همهٔ این مسائل نوشدارویی وجود ندارد، اما تامل دقیق دربارهٔ شیوه‌های خودمان برای جستجوی اطلاعات، دست‌کم گام اول در بهبود سلامت شناختی خودمان است.