بادغیس وادی کهن اوستایی یا ولایت فراموش شده؟

بیشتر بادغیس؛ ما را به یاد دو چیز مشهور و محبوب دراین مرز و بوم می‌اندازد. نخست حنظلۀ بادغیسی ( نخستین شاعر زبان فارسی) و دوم،  جنگل‌های انبوه پسته که همه ساله پای هزاران نفر را برای جمع‌آوری پسته به بادغیس می‌کشاند. اما همان طوری که در جریان هستیم، بخش اعظم این جنگل‌ها درجریان جنگ ها ویران شده و درخت‌های آن یا به غارت رفته و یا از سوی مردم سوزانده شده اند. همچنان ادبیات و فرهنگ این ولایت نیز متاثر از ویرانی ها وجنگ های دوام‌دار است. بادغیس که در ادوار تاریخ شاعران، فرهنگیان و هنرمندان درخشانی را به دامان خویش پرورانیده است، امروزه  همانند سایر ولایات افغانستان مستثنا از فراز و نشیب جریان‌های سیاسی و وضعیت امنیتی نیست.

از حنظلۀ بادغیسی که -در قرن چهارم هجری در عهد حکومت ابولیث سامان‌ می‌زیست.- بگذریم؛ بادغیس زیست‌گاه و زادگاه شاعران گم‌نام بسیاری در چند قرن گذشته بوده است که اشعار شان به طور شفاهی تا هنوز در ذهن شاعران و خواننده‌گان شعر است و در بسیاری از نقل قول‌های روزمرۀ  مردم مورد استفاده قرار می‌گیرد. در عصر معاصر، کمتر کسی در افغانستان پیدا می‌شود که عشق شورانگیز سیاه ‌موی و جلالی، این دو شاعر شوریده و عاشق  بادغیسی را نشنیده باشد. ابیات عاشقانۀ آنان، شهرها و قریه‌ها را در نوردیده و انیس تنهایی هر عاشقی است.

سمنبوی بادغیسی نیز، شاعر تقریبا شناخته شده‌یی در افغانستان است. علاوه بر این، شاعران رسمی نام‌دار دیگری چون: محزون، بسمل، عزیز و نازک… دربادغیس پرورش یافته اند. از نمونۀ آثار‌ و اشعاری که از این شاعران به جا مانده است، می‌توان در کل آنان را شاعران محلی، ذوقی و یا هم به قول صوفیان؛ اهل عرفان و طریقت، مجذوب الحال حساب کرد که بیش‌تر اشعارشان در موارد تصوف و عرفان سروده شده است. چون بیشتر این شاعران به خانقاه‌های پیران و مرشدان چهارطریقه تعلق داشته و اشعار نعتیه، مرثیه و اشعارعاشقانه با همان حال و هوای جمالی به جا گذاشته اند.

 در دو سه دهۀ اخیر در بادغیس، شاعران جوان زیادی پا به عرصۀ شعر و ادبیات نهاده و در سال ۱۳۸۵ انجمنی را تحت نام  انجمن شاعران و نویسنده‌گان بادغیس تاسیس کردند که ده‌ها تن از شاعران جوان، میان‌سال و کهن سال عضویت این انجمن را کسب کرده اند. با کارهای متفاوت‌تر از شاعران چند دهۀ قبل که کاملاً اشعار شان حال و هوای عرفانی زبان کلاسیک هندی-عراقی داشت به سرودن  شعر می‌پردازند.

در چند سال اخیر محافل ادبی بی‌شماری در این ولایت برگزار می‌گردد که حتی شاعران خوب دیگر ولایات نیز در این محافل اشتراک کرده، باعث گسترش روابط ادبی پویا و دوام‌دار در حلقۀ شاعران هرات، غور، فراه و چندین ولایات دیگر شده است. دلیل بهتر شدن نسبی اوضاع ادبی در این ولایت در دو دهۀ اخیر این است که روابط اجتماعی گسترش یافته و سهولت‌های رفت و آمد با سایر ولایات مساعدتر گردیده است. تا جایی که امروز با نبود امکانات و محدودیت‌های اجتماعی که وجود دارد، شاعران و نویسنده‌گان خود را با شرایط و تغییرات معاصر وفق داده اند.

 از آن جایی که درسالیان اخیر، کوچک‌ترین کمک و امکانات از طریق‌ نهادهای حکومتی و غیر حکومتی در دسترس شاعران و نویسنده‌گان قرار نگرفته است ولی با آن‌ هم، آنان با انگیزه در پی نوشتن اند و می‌نویسند. اگر خوبی‌ها و نقاط ضعف جریان‌های ادبی در بادغیس را بررسی ‌کنیم، در می‌یابیم که هنوزهم  خیلی راه را باید پیمود تا به جایگاه ادبی مناسب به زمان رسید و اما در بخش نویسنده‌گی؛ بنابر مشکلات زیادی که قبلا ذکر گردید، نویسنده‌گان محدود به جامعۀ‌ ادبی معرفی شده اند و در این راستا کار می‌کنند.  وسیمه بادغیسی، نام مشهور در عرصۀ شعر از بادغیس برندۀ جوایز بین المللی در عرصۀ نویسنده‌گی است. وی به رغم این که در بادغیس اقامت ندارد، اما آثار و کارهای هنری او برای نویسنده‌گان جوان، به خصوص دختران و زنان این ولایت الهام بخش است.

 درقسمت هنر رسامی، نقاشی و خطاطی، در ولایت بادغیس که در ادامۀ جریان تاریخی مکتب صورت‌گری هرات نفس می‌کشد، جای مدیریت گالری‌ها در ریاست اطلاعات و فرهنگ این ولایت، خالی است. هیچ کارگاه و گالری رسمی و حتا خصوصی برای این هنرمندان در این ولایت وجود ندارد. افرادی که هنوز، علاقه به کار هنری دارند در پستوهای خانه‌های شان، مشغول کار اند. بازاری برای نقاشی وجود ندارد و اندک نقاشی‌های محدودی که باقی مانده، سفارشات بازاری عاری از ذوقی است که به خواست زورمندان و زرمندان ناگهانی کشیده می‌شود.

در قسمت سینماها هم  اوضاع بهتری به چشم نمی‌خورد. تقریباً همه ولایات از داشتن یک سالن سینما و تیاتر، محروم اند. سینمای نیمه کارۀ سابقه هم مورد دست برد قرار گرفته و اشیا آن دزدی شده، در تمام ولایت و مرکز آن شهر قلعۀ نو، یک تالار برای نمایش هیچ اثری وجود ندارد.

در حفظ، نگهداشت و ترویج ورزش‌های تاریخی و قدیمی این ولایت نظیر کُشتی یا پهلوانی که یکی از ورزش‌های سنتی است و هنوز هم مروج است و مردم‌ جمعه‌ها با همان شور و اشتیاق در میدان پهلوانی حاضر می‌شوند توجه نشده است. با وجود آن که استودیوم بادغیس، بارها مورد هجوم و انفجار قرار گرفته و مردم همواره در بازی میان گروه‌های امنیتی و طالبان به عنوان گوشت قربانی  استفاده شده اند، اندک امکاناتی را به دست نیاورده اند.

نه تنها هیچ کاری برای فرهنگ در این ولایت نشده بلکه فرهنگ سنتی مردم، مثل پهلوانی و دیگر آداب و رسوم ، عادات و آیین‌های سنتی و بومی این جا در هجوم شیوه‌های  زیستی جدید، با احیای هوتل‌های زشت‌رنگ پاکستانی نابود شده است. در مرکز ولایت و مراکز ولسوالی‌ها کم کم آن باورها و سنت‌ها از بین رفته و پایبندی چندان از هیچ طیفی به آن دیگر وجود ندارند.

از آثار باستانی کشور، یکی از مشهورترین قلعه‌های تاریخی مان، قلعۀ نوحصار یا (نریمان) در بادغیس واقع است و قلعۀ دیگری که آن را خواهر کالیون (نریمان) می‌گویند در نزدیکی ولسوالی قادس موقعیت دارد  به نام (قلعۀ پیوار) که از تاریخ گردیزی تا کتب مختلف تاریخی، پر از وصف هر کدام از این‌ها است. همان طوری که در وصف جوین یا گویان نیز فراوان آمده است که از جمله خزینه‌ها و گنج‌های مدفون تاریخی است، مردمان محل و قاچاق‌بران غیرمحلی از هر سه ناحیۀ یاد شده درسال‌های گذشته، با استفاده از ایجاد ناامنی و تبانی با ارباب قدرت، شروع به حفرهای غیرقانونی کرده اند و آثار باستانی زیادی را از زمین به بیرون کشیده‌ شده است، ذخایر قیمتی هویت و فرهنگی که توسط قاچاق‌بران محلی بدون هیچ مزاحمتی از میان کوه‌ها و دره‌ها گذشته و به پاکستان انتقال داده شده و به فروش رسانیده می‌شوند.

بادغیس! وادی کهن اوستایی، سقف‌نشین مهم ساسانی که در یشت‌ها از آن به عنوان «وائیتی گئس»، یا دوازدهمین کوهی که در زمین پدیدار گشته و در بندش به ‌صورت «وادگِس» یا «وادغِس» آمده‌است، دیار دل‌انگیز که امیر نصر ابن محمد سامانی هنگام سفرش جانب بخارا دلبسته زیبایی‌های طبیعیاش شده و با تمام شوکت شاهانه چهار سال در آنجا توقف کرد، تا با شعر رودکی و یاد بوی جوی مولیان به سر کند. اما امروز بادغیس  به سرزمینی فراموش شده مبدل شده است در حالی که  جوانان پر امید این ولایت  می‌خواهند این وادی را از غبار فراموشی و دور افتاده‌گی ادبیات و هنر بیرون کشند.