توضیح: دکتر عاصف حسینی دانش آموختۀ مقطع دکترا مدیریت بحران از آلمان،نویسنده، شاعر و پژوهشگر در گفتگو با همکارم حسن حسینی در برنامۀ پرسمان رادیو نوروز به شرح این دیدگاه پرداخته است که نسل نو سیاسی افغانستان چه تعریف و جایگاهی در سیاست امروز کشور دارد. آنچه درپی میآید، دیدگاه او دراین زمینه است.
دکتر عاصف حسینی در پاسخ به پرسش جایگاه نسل نو سیاسی در سیاست افغانستان اصلی میگوید:«پس از گذشت حدود 20 سال از سقوط رژیم طالبان و دورهی سیاسی جدیدی که در افغانستان آغاز شد، انتظار میرفت تا نسل جدیدی از کنشگران سیاسی در این کشور میداشتیم تا میتوانستیم مشخصا از آنها نام ببریم و بگوییم اینها هستند که جریانات سیاسی را پیش میبرند. اما با تفاوت سنی میان نسل امروزی و نسل قدیم، ما نمیتوانیم بگوییم اینان کنشگران نسل جدید هستند. مهمترین اصلی که میتواند یک نسل جدید از سیاستمدارها را برای مان ترسیم کند، این است که این نسل تا چه حد توانستهاند یک روایت سیاسی جدیدی را در تحولات افغانستان ارائه کنند. اگر به دقت نگاه کنیم رگههای بسیار باریک و کمرنگی از چنین روایتی دیده میشود. روایت سیاسی که فعلا میبینیم تکرار آنچه است که ما قبلا داشتیم طی این 20 سال ما موفق به بیرون رفت از این چرخه نشدهایم. و عدهی از افراد جامعۀ افغانستان که کنشگر سیاسی هستند، تعدادی از آنها در بدنهی قدرت حضور دارند، که شماری از آنها میراثدار سیاست گذشته هستند. و همچنان چهره های جدیدی که در ساختار نظام و قدرت افغانستان دیده میشوند نتوانستند روایت جدیدی از سیاست را ارائه کنند که امیدبخش بوده باشد.» او درپیوند با ناتوانی کنش گران سیاسی نسل نو می افزاید:« دلیلیکه کنشگران سیاسی جدید نتوانستند بعد از سقوط طالبان و شروع حکومت حامد کرزی روی کار بیایند، نبود منابع سیاسی و مالی بود. و عدم دسترسی به این منابع باعث میشود تا کنشگر سیاسی خود را به یک قالب از قبل تعیین شده بگنجاند در غیر این صورت کاملا نادیده گرفته شده و بیرون رانده میشود. و تلاش کنشگران سیاسی که در خارج از مرزهای افغانستان بودند هم موفق نبوده زیرا پیوند عجیب و غریب و ناسالمی که بین افغانستان و جامعه بینالمللی وجود داشته، همیشه تاثیر گذار بوده است. به این معنی که حتا اگر نیرویی در خارج از کشور باشد، باید برای ماندن و فعالیت خود، اگر که سروکار اش با دولت افغانستان نیست، با جامعه بینالملل و کشورهای دیگر است و به دلیل وجود این پیوند محکم و ناسالم این افراد نمیتوانند خارج از این چهارچوب، کار خاصی انجام دهند. آنچه را که جامعه بینالمللی انجام میدهد بر اساس برداشتها و یافتههایی است که از دولت افغانستان میگیرد و روایت سیاسیکه دولت افغانستان ارائه میکند. اگر این افراد خارج از این روایت کنشی ایجاد کنند، از طرف جامعه بینالملل نادیده گرفته میشوند. هرچند شاید قیاس درستی نباشد، اما با آنکه افغانستان فعلی هیچ شباهتی با آلمان 1965_1964 ندارد، اما نظام سیاسی آلمان بعد از جنگ جهانی دوم و تقریبا نظام سیاسی جدید افغانستان بعد از سرنگونی رژیم طالبان هیچگونه شباهتی باهم ندارند. در آن زمان نهتنها در آلمان بلکه در تمام اروپا جنبشهای دانشجویی راهاندازی میشد، که به نقد خود میپرداختند و روایت سیاسی جدید را بر اساس نقد خود و گذشتهگان خود پایه میگذاردند که اینحالت را ما در افغانستان ندیدیم.»
دکتر حسینی در مورد دلایل عدم شکل گیری چنین جنبش هایی می گوید:« یک دلیلاش این است هر روایت جدیدی که به وجود آمده و میخواستند یک قدم پیش بروند، سرکوب میشدند. و دومین دلیل عدم دسترسی به منابع و سوم هم ایجاد یک حرکت جدید یک روایت جدید را ارائه نمیکرد. انتظار میرفت با ظهور اشخاص جدید در سیاست افغانستان تغییراتی در ساختار نظام سیاسی افغانستان بوجود بیاید، در این بیستسال سرنوشتساز این کشور موفق نشده یک چهارچوب بسیار ابتدایی بوجود بیاورد که حد اقل اگر فعلا کار نمیکند، در آیندۀ نزدیک یا دور روی یک مسیری کار کند تا بتواند کالای سیاسی را برای مردم افغانستان تامین کند. و همچنان تلاشهای کم و زیادی هم که وجود داشته نتوانسته ثمر بخش واقع شود. وقتیکه قرار است یک روایت سیاسی جدید ایجاد شود، باید قدرتمند و سازمان یافته باشد، که این روایت با یک یا دو نفر رهبر نه بلکه باید تبدیل به یک جریان شود. و متمرکز شدن منابع در دست نهادهای قدرت، بخصوص دولت افغانستان و همچنان ارائه روایت سیاسی جدیدیکه همراه با قدرت نیست باعث از هم پاشیدهگی جنبشهای تازه ایجاد شده میشود. هرچند در تغییر ساختار سیاسی افغانستان ناموفق بودیم، اما موازی با آنچه که اتفاق افتاده ما شاهد تحولات اجتماعی شدید بودیم. و این تغییرات در حد زیاد است که یک سال با سال دیگر کاملا متفاوت است و تا اندازهی نویدبخش بوده، که نباید کتمان کرد. این جامعهی افغانستان است که کمکم میگوید ما چه میخواهیم و چه نمیخواهیم، مردم افغانستان با این تحولات رشد قابل توجهی داشتند. اشتراک چشمگیر مردم در انتخابات نشاندهندهی رشد آگاهی و سیاسی جامعه است.»
آقای حسینی درمورد تغییرات اجتماعی دو دهۀ اخیر همزمان با ایجاد نظم و نظام نو سیاسی درکشور می گوید:« جامعهی افغانستان دچار تحولات شدید شده است، آن جامعهی بستهای نیست که پیش از زمان طالبان شاهد آن بودیم، ارتباطات مستقیم و موثری که مردم افغانستان در بیرون دارند باعث شده تا چرخش اطلاعات و معلومات بالا رفته و دسترسی به منابع اطلاعاتی بیشتر شود. بنابراین ما نمیتوانیم با مردم افغانستان طوری رفتارکنیم که پیش از 2001 رفتار میشده، هرچند که دولت مردان در مرکز حرف شنوخواستههای مردم نیستند.»
دکتر عاصف حسینی درپیوند به گفتگو های صلح می گوید:«عدم اراده در سرکوب نیروهای مسلح ضد دولت از سال 2001 تاکنون ادامه داشته و تاحال ادامه دارد. و هیچگونه ارادهی سیاسی محکمی برای برخورد با گروههای شورشی وجود نداشته و حتا برای به پای میز مذاکره کشاندن آنها هم ارادهی سیاسی وجود ندارد. این گروهها از ضعف ساختاری در دولت افغانستان و از موضوعاتی چون وجود فساد ادارای، تاثیرپذیری روابط بر ضوابط، عدم کارآمدی و نبود امنیت استفاده میکنند. که این شاخصهها بالای اقتصاد افغانستان تاثیر گذاشته و این کشور نتوانسته خود را در بازارهای جهانی معرفی کند. بنابراین بحران افغانستان، یک بحران سیاسی نه بلکه بزرگتر از آن، عدم ارادهی سیاسی کافی در برخورد با گروههای شورشی، ایجاد اصلاحات در ساختار دولت، ضعف اقتصادی و وابستهگی به کمک های بینالمللی باعث شده تا این کشور نتواند در ظرف این بیست سال خود را به بازار جهانی وصل کند.»